((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

براي ساختن چرخ محور ها را به هم وصل مي كنيم
ولي اين فضاي تهي ميان چرخ است
كه باعث چرخش آن مي شود.
از گل كوزه اي مي سازيم،
اين خالي درون كوزه است
كه آب را در خود جاي مي دهد.
از چوب خانه اي بنا مي كنيم،
اين فضاي خالي درون خانه است
كه براي زندگي سودمند است.

مشغول هستي ايم
در حالي كه اين نيستي* است كه به كار ما مي آيد.

We join spokes together in a wheel
but it is the center hole
that makes the wagon move

We shape clay into a pot
but it is the emptiness inside
that holds whatever we want

We hammer wood for a house
but it is the inner space
that makes it livable

We work with being
but non-being is what we use

*. ترجمه بالا از فرشید قهرمانی و بر اساس متن استفن میچل است.
چون اولین ترجمه ای بوده که خواندم بهتر با متن ارتباط برقرار می کنم فقط این واژه "نیستی" اندکی نچسب است. امروز ترجمه خانم لادن جهانسوز که بر اساس همین استفن میچل است را می خواندم، در آنجا non-being را به "ناهستی" ترجمه کردند که به نظرم خیلی بهتر شده است.