نشست چین باستان و ایران امروز

| چین باستان و‌ ایران امروز |
دکتر اسماعیل رادپور
(پژوهشگر موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه)
پنج‌شنبه، ۸ خردادماه، ساعت ۱۸

برگزاری به صورت آنلاین در اسکای‌روم

برای شرکت در وبینار لطفاً در زمان برگزاری جلسه از طریق لینک زیر وارد سایت شوید و گزینه «مهمان» را انتخاب کنید:
https://www.skyroom.online/ch/saok/dao
* شرکت برای عموم آزاد است و نیازی به ثبت‌نام یا نصب نرم‌افزار خاصی نیست.

«هفت نظریه در باب دین»


«هفت نظریه در باب دین» نوشته دانیل پالس استاد مطالعات ادیان دانشگاه میامی‌ست.
پالس در این کتاب نگاهی به هفت رویکرد مهم به دین دارد. او در این به سراغ برجسته‌ترین نماینده هر رویکرد می‌رود و بر اساس مهمترین آثار آن نویسنده به بررسی، تحلیل و سپس نقد آن رویکرد می‌پردازد.
نمایندگان این رویکردها به ترتیب عبارتند از:
۱. تایلور و فریزر
۲. زیگموند فروید
۳. امیل دورکهایم
۴. کارل مارکس
۵. میرچا الیاده
۶. ایوانز-پریچارد
۷. کلیفورد گیرتز
هرچند کتاب در ظاهر به عنوان درآمدی بر این رویکردهای مختلف به حساب می‌آید، صورت‌بندی دقیق پالس در بیان هر رویکرد و نکته‌سنجی‌های موشکافانه‌ او در نقد هر رویکرد اثر را فراتر از یک معرفی و مقدمه صرف کرده‌است.
با مطالعه این کتاب خواننده با مهمترین رویکردهای معاصر به دین آشنا می‌شود و نقاط قوت و ضعف هر رویکرد را درمی‌یابد. گستره مطالعات پالس (که از منابع هر بخش به خوبی پیداست) و نگاه منصفانه او ارزش اثر را دوچندان می‌کند. دو فصل آخر کتاب که به دیدگاه ایوانز-پریچارد و کلیفورد گیرتز می‌پردازند از معدود متون فارسی‌ست که به این دو دیدگاه می‌پردازد و از نظر من بسیار جذاب است.
پالس بعدا دو ویراست دیگر از این اثر با عنوان «هشت نظریه در باب دین» و «نه نظریه در باب دین» نگاشت و در ویراست آخر دیدگاه ماکس وبر و ویلیام جمیز را نیز اضافه کرد.
 اما در مورد ترجمه باید گفت که به نظر می‌رسد مترجم آنچنان که باید از پس ترجمه کار برنیامده‌‌است. مواردی از اصلاحات نه چندان پیچیده تخصصی درست ترجمه نشده‌اند و برخی جملات بسیار مبهم هستند. همچنین پانویس‌های اثر ترجمه نشده‌اند و صرفا به همان زبان اصلی در پایان هر فصل آمده‌اند. علاوه بر نقد‌های نویسنده بر هر رویکرد جناب نویسنده هم نقدی را در هر بخش اضافه کرده‌اند که مایه چندانی ندارد. با وجود این نکات همچنان مطالعه این ترجمه را توصیه می‌کنم.
«هفت نظریه در باب دین» را آقای محمدعزیز بختیاری ترجمه و انتشارات موسسه‌ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (موسسه آقای مصباح) منتشر کرده است.
پ.ن: در مورد صفحه‌آرایی و طراحی جلد و چاپ و... هم چیزی نگویم بهتر است!

«خاستگاه عهد جدید و مهمترین پیامدهای پیداش آن»







 

«خاستگاه عهد جدید و مهمترین پیامدهای پیداش آن»

«خاستگاه عهد جدید و مهمترین پیامدهای پیداش آن» کتاب بسیار مهمی از اندیشمند برجسته الهیات لیبرال، هارناک است. هرچند خاستگاه عهد جدید مهمترین اثر هارناک نیست اما از آن جهت که هارناک در آن پرسش‌های بسیار مهمی را مطرح می‌کند و سعی می‌‌کند به آن‌ها پاسخ دهد در خور توجه است. مثلا یک پرسش بسیار مهم این است که «چرا عهد جدید به وجود آمد؟» و بعد از آن هارناک به سراغ این پرسش می‌رود که «چگونه عهد جدید به وجود آمد؟».
برخی از این پرسش‌ها چندان بدیع نیستند و بیشتر باید به پاسخ‌های هارناک دقت کرد اما برخی از پرسش‌ها مهمتر از پاسخ‌ها هستند برای مثال اینکه «چرا عهد جدید مشتمل بر چهار انجیل است، نه یک انجیل؟» صرف نظر از پاسخ هارناک پرسش نسبتا بدیعی‌ست. همچنین است پرسش از اینکه چرا به جای اینکه چند مکاشفه در عهد جدید وجود داشته باشند و یا اصلا هیچ مکاشفه‌ای در عهد جدید نباشد فقط یک کتاب مکاشفه در عهد جدید وجود دارد؟
هرچند هارناک یک مسیحی پروتستان معتقد است اما در قضاوت خود آنچنان منصف است که اثرش بیشتر از آنکه اثر یک الهیات‌دان باشد اثری دین‌شناسانه به حساب می‌آید. نگاه تاریخی دقیق و تسلط هارناک بر قرون نخستین مسیحی بسیار ستودنی‌ست. این دقت را در پاورقی‌های کتاب بیشتر می‌توان دید.
کتاب را حامد فیاضی ترجمه و انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب قم منتشر کرده‌است. از مقدمه بیش از حد طولانی  و نه چندان مفید مترجم که بگذریم، ایرادات تایپی و ترجمه نه چندان روان گاهی آزاردهنده‌ست اما همچنان ارزش آن را دارد که به علاقمه‌مندان به الهیات جدید توصیه‌اش کنم.

انجیل توماس به روایت کشفیات نجع حمادی- منصور معتمدی


انجیل توماس به روایت کشفیات نجع حمادی
ترجمه منصور معتمدی
منبع: مجله هفت آسمان شماره ۳ و ۴.


مقدمه
در دهه پنجم از سده بیست میلادی، دو گنج شایگان به دست محققان افتاد: یکی در سال 1945 در نجع حمادی مصر، و دیگری در سال 1947 و در وادی قمران، برکرانه بحرالمیت اردن. این که این دو کشف حاوی چه نوشته ها و آثاری بوده اند و از پرده به در افتادن آنها چه تأثیری در سیر مطالعات ادیان، تاریخ، فلسفه، عرفان، زبانشناسی و... داشته اند، مجالی بس فراخ می طلبد. (1)

فقط همین مقدار بگوییم که با کشف نخست، بسیاری از اسرار مربوط به احوال و آرای گنوسیان«~ (Gonstics)، ~»و با کشف دوم اطلاعات فراوانی درباره اسنیان«~ (Essenes) ~»بر آفتاب افتاد . این سطور تنها در حکم مقدمه ای بس موجز بر ترجمه فارسی یکی از رسالات گرد آمده در مکشوفه های نجع حمادی است، لذا دامنه بحث را محدود به همین کشفیات می سازیم؛ و سخن در باب طومارهای بحرالمیت را به فرصتی دیگر وا می گذاریم.

تا سده چهارم میلادی، عده ای در مصر علیا بر کرانه رود نیل می زیستند که تمایلاتی زهدآمیز داشتند و به واسطه اشتراک در عقیده، به نوعی زندگی اشتراکی تن داده بودند. اینان از ازدحام خلق گریزان و از دنیا و مافیها رویگردان بودند؛ در پی ایجاد و حصول طریقه ای می گشتند که در آن شیوه ای والاتر و متعالی تر از زندگی روزمره اتخاذ شود. بیش از هر چیز می خواستند که خود را از لوث اشتغالات دنیوی بر کنار دارند تا مبادا آلودگیهای عالم محسوس چشم دلشان را تیره گرداند. اگر با نظری سطحی به متون یافته شده بنگریم، چیزی جز یک «جمع پریشان» به چشم نمی خورد؛ به گونه ای که با توجه به تنوع و اختلاف فراوان این متون، نمی توان نشان داد که آنها را چه کسانی، در چه زمانی و در چه مکانی نوشته اند . و این اختلاف تاحدی است که به گمان عده ای ، این نوشته ها به یک گروه واحد تعلق ندارند.
ادامه....

ادامه نوشته

سقوط ساسانیان

به نام او

حمله اعراب (ِ مسلمان) به ساسانیان و پایان آن دودمان و نیز وقایع دو قرن پس از آن همواره از موضوعات مورد بحث در تاریخ ایران بوده‌ و هست.
سخنرانی دکتر تورج دریایی در انجمن فلسفه آگورا نگاهی متفاوت به این اتفاق ارائه می‌کند.

زمان: ۴۱ دقیقه

تاریخ سخنرانی: ۷ مارس ۲۰۱۵

حجم: ۱۰۸ مگابایت

منبع: www.agorapf.org

از اینجا دریافت کنید:

سخنرانی دکتر تورج دریایی


همچنین سخنرانی کوتاه دکتر پروانه پورشریعتی با عنوان «انقراض ساسانی و تداوم فرهنگی ایرانیان» را در اینجا ببینید.

زمان: ۳:۵۹
حجم: ۲۱ مگابایت

از اینجا دریافت کنید:

 پروانه پورشریعتی: انقراض ساسانی و تداوم فرهنگی ایرانیان

همچنین مقاله «ساسانیان و اعراب» نوشته دانیل پاتس و ترجمه زهرا بریسم را در اینجا بخوانید:

ساسانیان و اعراب

در اینجا هم پاوریونت درس ساسانیان تاریخ هفتم را می‌توانید ببینید:

ساسانیان


آیا نسب ملکه‌ی بریتانیا به حضرت محمد(ص)، پیامبر اسلام می‌رسد؟


آیا نسب ملکه‌ی بریتانیا به حضرت محمد(ص)، پیامبر اسلام می‌رسد؟

دیروز لینکی را از نشریه آبزرور چاپ سنگاپور پست کردم که در آن یک ادعای قدیمی بازنشر شده مبنی براینکه نسب ملکه‌ی بریتانیا به پیامبر اسلام می‌رسد. همانطور که وعده دادم، این هم مطلبکم در مورد صحت وسقم محتوای آن مقاله.

محور این ادعا زنی است به نام زایده که صاحبان ادعا می‌گویند، او ممکن است مادر‌بزرگ بسیار دور الیزابت دوم باشد. روایت که به شیوه‌های متفاوت، و گاهی متناقض، حکایت می‌شود و اساسا ریشه در منابع تاریخی قدیمی اسپانیایی دارد، این گونه‌است: با آغاز هرج ومرج در سال ۱۰۹۱ میلادی در اشبیلیه یا سویلا در اندلس قدیم- اسپانیای امروز- پس از سرنگونی دولت بنی‌عباد بدست مرابطان، این زن که دختر أبو القاسم المعتمد على‌الله محمد‌ بن‌ عبَّاد، آخرین پادشاه اشبیلیه بود، همراه با فرزندان و خادمانش، به دستگاه سلطنت آلفونسوی ششم پادشاه لیون و قشتاله پناه برد. پادشاه مسیحی که به زن‌باره‌گی شهرت داشت، از این زن که زیبا و فریبا بود،‌ خوشش آمد و او را کنیز خود گرفت. برخی منابع می‌گویند بعدها زنش شد. زایده هم مسیحی شد و نامش را به ایزابیلا تغییر داد. ایزابیلا-زایده با آلفونسو سه فرزند به دنیا آورد. سانشو، آلویرا و سانشا. دو قرن بعد در ۱۳۵۲میلادی ماریا دو پادیلا،‌ یکی از نوه‌گان زایده، با پیتر پادشاه قشتیلا ازدواج کرد وچهار فرزند به دنیا آورد. دوتن از آن‌ها با پسران ادوارد سوم پادشاه انگلستان ازدواج کردند. الیزابت دوم از همین راه نسبش به زایده می‌رسد.
اما این روایت‌(ها) با اشکالات، ابهامات و اشتباهات تاریخی روبرواست. در منابع عربی‌زبان قدیمی اندلس اشاره‌ای گذرا، در حد دو سه سطر، به این زن شده و احتمال اینکه نسبش به پیامبر برسد اصلا یاد نشده.
برخی از ایراد‌ها به داستان-افسانه‌ی زایده:
۱- احتمال خلط بین دو ایزابیلا نام. وقتی زایده به دربار آلفونسو پناه برد،‌ او عملا زنی داشت به نام ایزابیلا که ملکه بود. در حالیکه برخی مورخان می‌گویند، تنها یک ایزابیلا وجود دارد که همان زایده است، برخی دیگر گفته‌اند که دو ایزابیلا داریم، اول و دوم؛ زایده دومی است. برخی دیگر می‌گویند که زایده تنها کنیز ومعشوقه‌ی آلفونسو بود و هیچ گاه ملکه نشد. برخی گفته‌اند که زایده پس از مسیحی شدن،‌ نام ماریا را گرفت.
۲- منابع تاریخی معاصر عربی‌ که از زایده نام برده اند، این روایت را به تمسخر گرفته‌اند که گویا او دختر معتمد ابن عباد باشد؛ بلکه زایده، زن الفتح، ملقب به مامون، پسر ابن عباد است که فرمانروای قرطبه بود و در جنگ در برابر مرابطان کشته شد. بسیاری از مورخان غربی هم با این نظر موافقند. برپایه بیشتر منابع غربی و عربی، پس از کشته شدن الفتح در جنگ، زایده چاره‌ای نداشت جز اینکه با فرزندانش به دربار آلفونسو پناه ببرد و همه مسیحی شدند.
۳- منابع غربی که نسب او را به حضرت محمد می‌رسانند ادعا کرده اند که زایده سه فرزند از آلفونسو به دنیا آورد. اما بر پایه منابع عربی و برخی منابع معتبر غربی او تنها یک فرزند پسر داشت به نام سانشو که در جنگ در زمان حیات پدرش، در سال ۱۱۰۸ هجری‌قمری در ۱۵ سالگی، کشته شد. آلویرا و سانشا از زن دیگر آلفونسو بودند. زایده عمر زیادی هم نکرد. در ۳۲سالگی وقتی سانشو را می‌زایید، جان داد.
۴- هیچ دلیل معتبر تاریخی در دست نیست که نسب زایده یا شوهرش، الفتح، را به حسن ابن علی طالب و همسرش فاطمه زهرا و در نتیجه به پیامبر اسلام برساند. تنها منابع اسپانیایی چنین ادعایی را مطرح کرده اند که خود مورخان غربی هم آن را قبول دارند.

عکس: تصویر نقاشی شده‌ی زایده

منابع:
ابن عذاري المراكشي، أبو عبد الله محمد بن محمد (المتوفى بعد۶۹۵ هـ): البيان المغرب في أخبار الأندلس والمغرب، تحقیق: بشار عواد معروف - محمود بشار عواد صـ۴۱ ج۳، چاپ اول تونس: دار الغرب الاسلامی،‌ ۲۰۱۳

عنان، محمد عبدالله: دولة الإسلام فى الأندلس - العصر الثانى - دول الطوائف، منذ قيامها حتى الفتح المرابطى، صـ ٣٤٥-٣٤٨ چاپ چهارم قاهره: مكتبة الخانجي، ۱۹۹۷
الدرویش، جاسم یاسین: أعلام نساء الأندلس، صـ ١٤٧-١٤٨ چاپ اول بیروت: دار الكتب العلمية، ۲۰۱۷

Reilly, Bernard F. (1995). The Contest of Christian and Muslim Spain, 1031-1157. Blackwell.
Reilly, Bernard F. (1988). The Kingdom of León-Castilla under King Alfonso VI, 1065–1109. Princeton University Press.


نقل از فیس‌بوک Haseeb Ammar:

https://www.facebook.com/haseeb.ammar.1/posts/10157108167714829

 

«پایگاه اطلاعات تاریخ دینی»

🔎DHR
"Database of Religious History"

«پایگاه اطلاعات تاریخ دینی» وابسته به دانشگاه بریتیش کلمبیا و با همکاری دانشگاه هاوروارد، دانشگاه استنفورد، موسسه مکس پلانک و چند موسسه و بنیاد دیگر در سال گذشته راه‌اندازی شده‌است.
پایگاه اطلاعات دینی حاوی مداخل متنوعی در حوزه تاریخ ادیان بر پایه معتبرترین منابع به همراه نقشه و دیگر اطلاعات مورد نیاز پژوهشگران است.
استفاده از این پایگاه نیاز به عضویت ندارد.
نشانی پایگاه اطلاعات دینی:

https://religiondatabase.org/landing

قبر خودمان!


چند سال پيش، اواخر شب، خانمي با من تماس گرفت و من او را نمي شناختم. ايشان گفت من مشكلي دارم و مدتي است براي حل آن تلاش مي كنم و از افراد زيادي پرسيده ام، اما به پاسخ نرسيده ام، به من گفته اند ملكيان مي تواند پاسخ دهد . البته آثار شما را كه خوانده ام احساس نمي كنم بتوانيد پاسخ مرا بدهيد، اما به هر حال همه مرا به شما ارجاع داده اند. اين خانم سؤالش را طرح كرد و گفت من مدتي است نمي دانم قبر حضرت زهر ا(س) بالاخره در قبرستان بقيع است، يا در ميان منبر و محراب و اين برايم مسئله شده است . اولين پاسخي كه به ايشان دادم اين بود كه گفتم من واقعا به حال شما غبطه مي خورم؛ زيرا انساني كه واقعًا ديگر هيچ مشكلي در زندگي اش نداشته باشد، غير از اينكه فقط محل قبر حضرت زهر ا(س) را نداند، جدًا غبطه انگيز است و من به اين انسان غبطه مي خورم؛ زيرا من بايد ميلياردها مشكل را حل كنم تا به اين مسئله برسم كه محل قبر حضرت زهر ا(س) كجاست. بعد از اين هم به ايشان گفتم به من توضيح دهيد كه چگونه مي شود مشكل يك انسان در زندگي اش، چنين چيزي مي شود. يعني با حل شدن اين مسئله چه مشكلي از شما حل مي شود و چه دردي از شما دوا مي گردد. دانستن اينكه حضرت زهر ا(س) در كجاي عالم خاك شده اند، چه دردي را از ما دوا مي كند؟ ما بايد فكر قبر خودمان باشيم نه فكر قبر حضرت زهر ا(س). بايد ببينيم قبر ما به تعبير علمای ما و به تعبیر حدیث روضة من ریاض الجنة است و يا حفرة من حفر النیران. آيا ما بايد به فكر قبر خودمان باشيم؛ ما را به قبر حضرت زهرا(س) چه كار؟ اينكه انسان نمي فهمد حضرت زهرا(س) در هر جايي كه باشد، ربطي به ما ندارد ناشي از بي توجهي به خود است . ما بايد اگر خيلي برايمان مهم است، بكوشيم مانند حضرت زهر ا(س) زندگي كنيم؛ حتي نه مثل حضرت زهر ا(س)، بلكه ذره اي از آنچه آنها در زندگي شان داشته اند، ما هم در زندگي مان پياده كنيم.
(مصطفی ملکیان)

شعر قطران درباره زلزله ۴۳۴ ق تبریز

بود محال تو را، داشتن امید محال

به عالمی که نباشد همیشه بر یک حال

از آن زمان که جهان بود حال زینسان بود

جهان بگردد، لیکن نگرددش احوال

دگر شدی تو ولیکن همان بود شب و روز

دگر شدی تو ولیکن همان بود مه و سال

نبود شهر در آفاق خوشتر از تبریز

به ایمنی و مال و به نیکوی و جمال

زناز و نوش همه خلق بود نوشانوش

زخلق و مال همه شهر بود مالامال

در او به کام دل خویش هر کسی مشغول

امیر و بنده و سالار و فاضل و مفضال

یکی به طاعت ایزد، یکی به خدمت خلق

یکی به جستن نام و یکی به جستن مال

یکی به خواستن جام بر سماع غزل

یکی به تاختن یوز بر شکار غزال

به روز، بودن با مطربان شیرین‌گوی

به شب، غنودن با نیکوان مشکین‌خال

به کار خویش همی کرد هر کسی تدبیر

به مال خویش همی داشت هر کسی آمال

به نیم چندان کز دل کسی برآرد قیل

به نیم چندان کز لب تنی بر آرد قال

خدا به مردم تبریز برفکند فنا

فلک به نعمت تبریز برگماشت زوال

فراز گشت نشیب و نشیب گشت فراز

رمال گشت جبال و جبال گشت رمال

دریده گشت زمین و خمیده گشت درخت

دمنده گشت بحار و رونده گشت جبال

بسا سرای که بامش همی بسود فلک

بسا درخت که شاخش همی بسود هلال

کزان درخت نمانده کنون مگر آثار

وز آن سرای نمانده کنون مگر اطلال

کسی که رسته شد از مویه گشته بود چو موی

کسی که جسته شد از ناله گشته بود چو نال

یکی نبود که گفتی به دیگری که مموی

یکی نبود که گفتی به دیگری که منال

ز رفتگان نشنیدم کنون یکی پیغام

ز ماندگان نبینم کنون بها و جمال

گذشت خواری لیک این از آن بود بدتر

که هر زمان به زمین اندر اوفتد زلزال

 قسمتی از شعر قطران درباره زلزله تبریز

به نقل از کتاب پا‌به‌پای ناصر خسرو(جستارهایی در تاریخ اجتماعی ایران)، رضا فرنود، انتشارات اچ اند اس، صفحات ۱۳۷-۱۳۹

کشف نسخه‌ای بسیار کهن از قرآن

به نام او

 

دو سال از کشف صفحاتی بسیار قدیمی از چند سوره قرآن در کتابخانه دانشگاه بیرمنگام می‌گذرد و اکنون دانشگاه بیرمنگام تصمیم گرفته که نمایشگاهی دیجیتال درباره این نسخه خطی ارزشمند در امارات متحده عربی برپا کند. این صفحات که حدود یک قرن‌ در کتابخانه این دانشگاه نگهداری می‌شده، شامل آیات سوره‌های 18 تا 20 قرآن کریم به خط حجازی است و در سال‌های ابتدایی تاسیس دانشگاه بیرمنگام در ابتدای قرن بیستم به کتابخانه این دانشگاه داده شده است. یک دختر دانشجوی مقطع دکتری هنگام پژوهش بر روی اسناد کتابخانه کادبری بیرمنگام متوجه این نسخه قدیمی شد. 

تابستان سال 1394 سایت دانشگاه بیرمنگام از هیجان و شگفت‌زدگی مسؤولین این مرکز دانشگاهی قدیمی انگلیس نسبت به شناسایی ارزش این اوراق خبر داد و نوشت که این نسخه خطی با توجه به آزمایش‌های مدرن علمی، یکی از قدیمی‌ترین قرآن‌های جهان است. خانم سوزان وُرال مدیر مجموعه های ویژه (کتابخانه تحقیقاتی کادبری) در دانشگاه بیرمنگام کشف این اوراق را این‌چنین گزارش داد:
«ما هیجان‌زده هستیم که چنین سندی تاریخی مهمی در اینجا، در بیرمنگام، فرهنگی‌ترین شهر انگلیس وجود دارد. ما یک مجموعه شگفت‌انگیز در مجموعه مینگانا کشف کرده‌ایم».
بر اساس آزمایش کربن 14 برآورد شده که این قرآن در فاصله سال‌های 568 تا 645 میلادی نوشته شده و با درنظر گرفتن احتمال خطای پنج درصدی این آزمایش، به نظر می‌رسد که این قرآن پیش از دوره خلیفه سوم تحریر شده است. تاریخ رحلت پیامبر اسلام سال 632 میلادی است.
پروفسور دیوید توماس؛ استاد مسیحیت و اسلام و نادیر دینشو؛ استاد روابط بین مذاهب در دانشگاه بیرمنگام معتقدند: آزمایش کربن بر روی قرآن بیرمنگام نتایج شگفت‌آوری به ارمغان آورده و یکی از شگفت‌انگیزترین اسرار مجموعه‌ اسناد دانشگاه است».
همچنین بنا به گزارش گاردین، یکی از دستاوردهای کشف نسخه بیرمنگام این است که نسخه کنونی قرآن که امروزه در جهان اسلام استفاده می‌شود، نسبت به اولین نسخه ضبط‌ شده قرآن [در بیرمنگام] تفاوت زیادی ندارد.
حال بناست که نمایشگاه دیجیتال این اوارق ارزشمند، پاییز و زمستان امسال در شهرهای دبی، شارجه و ابوظبی برپا شود و به نظر می‌رسد که بار دیگر بحث درباره اهمیت این نسخه خطی قرآن در کشورهای اسلامی افزایش خواهد یافت.
منبع: کانال تلگرام راوی https://t.me/raawinews

زادروز ابوریحان بیرونی

به نام او


امروز را در تقویم، زادروز ابوریحان بیرونی نامیده‌اند (که گویا صحیح نیست).
ابوریحان محمد بن احمد بیرونی خوارزمی دانشمند بزرگ قرن 4 و 5 هجری قمری و یکی از دلایلی‌ست که این سده‌ها را دوران اوج شکوفایی تمدن ایرانی-اسلامی می‌نامیم.
ابوریحان نماد یک دانشمند تمام عیار جهان سنتی‌ست که در هر حوزه‌ای تواناست، از ستاره‌شناسی تا فقه‌ از اصول تا فیزیک و هرآنچه که در آن دوران «علم» نامیده می‌شد. اما آنچه که واضح مبرهن‌ست این است که او در حوزه هندشناسی و دین‌شناسی پیشرو و صاحب سبک است.

برای آشنایی کلی با اندیشه‌ها و آثار ابوریحان مقاله زیر از استاد یونس کرامتی به نقل از دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی را توصیه ‌می‌کنم.
مدخل ابوریحان بیرونی

"آ" الف (مدح امیرالمومنین از عمادالدین نسیمی)

به نام او

سال ها پیش (ششم مردادماه 86) شعری از عمادالدین نسیمی در مدح امیر المومنین (ع) نقل کردم. حال که در ایام شهادت  حضرت امیر (ع) هستیم، مناسب دیدم که این شعر را نقل کنم که هم مدح مولا را دوباره بخوانیم و هم یادی از آن سال ها کنم.
التماس دعا.


 

این شعر زیبا متعلق به " عماد الدین نسیمی" است. در مورد احوال عماد الدین تا آنجا که من می دانم اخبار زیادی در دست نیست. به طور مختصر می توان گفت که او حروفیه بوده است.در سال۰ ۷۷هــ.ق متولد شده است و در سال  ۸۲۱هــ.ق مقتول شده است و آرامگاهش در حلب همچنان پابرجاست. عماد الدین شاعری متوسط است و اشعارش لبریز از عقاید حروفیه.

و اما در مورد این شعر. شعر زیر به نظر من یکی از جامع ترین( نه بهترین) مدح های امام علی(ع) است. این شعر پر است از آرایه های معنوی ای چون: مراعات النظیر و تلمیح و تضمین و نیز مملو است از آرایه های لفظی چون: واج آرایی٬ جناس و قافیه های درونی و میانی. بهتر است به جای توضیحات ناقص بنده خودتان این شعر را مطالعه فرمایید.

آ" الف اول امیر و اعلم و اعلا علی است          افتخار اولیاء الله مولانا علی است

"ب" براه بارگاه کبریا با مصطفی               بر براق برق رو بالاتر از بالا علی است

متن کامل شعر در ادامه مطلب


 

ادامه نوشته

روز قیامت نگر مجال محمد!

این غزل مشهور سعدی1 را بسیار در مدح پیامبر (ص) می خوانند. همه ابیات این غزل زیباست، اما آنچه که لحظاتی تاملی کوتاه بر آن داشتم، این بیت بود.

عرصه گیتی مجال همت او نیست

روز قیامت نگر مجال محمد

واقعا این کلام مصلح الدین سعدی پرمایه است. این همه مکارم اخلاق و معجزات  و صفات نیکو و تمامی آنچه در متون اسلامی در مورد نبی اسلام هست، با تمام این عظمت، در ابعاد محدود جهان مادی (گیتی) بروز یافته است، با اینکه حد اعلای انسانیت است. اما آنچه که حقیقت شأن حضرت محمد (ص) است را باید در جهان آخرت دید. آنجاست که حقیقت محمد (ص) مجال بروز و ظهور می یابد. شاید اشاره شیخ به شفاعت آن حضرت از امت اسلام است. امید است آنچنان زیست کنیم که شایسته شفاعت آن حضرت و خاندان پاکش در آن روز باشیم.

راستی امسال تقارن جالبی میان شام وفات آن حضرت و امام حسن (ع) و شب یلدا رخ داده، شاید به بیانی طولانی ترین شب گیتی شامی است که آن حضرت از این دنیا رخت بربست. امید است که با حضور منجی، این یلدا به صبح روشن بدل شود. 


1. ماه فروماند از جمال محمد...

 

"ناهستی" سرود 11 تائو ته چینگ

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

براي ساختن چرخ محور ها را به هم وصل مي كنيم
ولي اين فضاي تهي ميان چرخ است
كه باعث چرخش آن مي شود.
از گل كوزه اي مي سازيم،
اين خالي درون كوزه است
كه آب را در خود جاي مي دهد.
از چوب خانه اي بنا مي كنيم،
اين فضاي خالي درون خانه است
كه براي زندگي سودمند است.

مشغول هستي ايم
در حالي كه اين نيستي* است كه به كار ما مي آيد.

We join spokes together in a wheel
but it is the center hole
that makes the wagon move

We shape clay into a pot
but it is the emptiness inside
that holds whatever we want

We hammer wood for a house
but it is the inner space
that makes it livable

We work with being
but non-being is what we use

*. ترجمه بالا از فرشید قهرمانی و بر اساس متن استفن میچل است.
چون اولین ترجمه ای بوده که خواندم بهتر با متن ارتباط برقرار می کنم فقط این واژه "نیستی" اندکی نچسب است. امروز ترجمه خانم لادن جهانسوز که بر اساس همین استفن میچل است را می خواندم، در آنجا non-being را به "ناهستی" ترجمه کردند که به نظرم خیلی بهتر شده است.

شراب کهنه؛ جام نو (درآمدی بر بودا در غرب معاصر)

به نام خدا

شراب کهنه؛ جام نو

محمد امین محب علی

 

این نوشتار مقدمه ای بر پژوهش درس هند و بوداست.

در این پژوهش قصد دارم به سئوال پاسخ دهم. اول اینکه

دلیل گرایش جهان غرب به بودیسم چیست؟ دیگر اینکه آیا

این بودیسم جدید غریبان با بودیسم آسیایی یکی است؟

برای دستیابی پاسخ این دو سئوال بر وضعیت جهان غرب

آوره ام، سپس تاریخچه ورود بودیسم به غرب را بررسی کرده ام.

 

·        پس از 2500 سال در نیوجرسی

یک زن لاغر اندام سی ساله از محل کار به آپارتمانش در نیوجرسی می آید. پس از بازی با گربه اش، دوش کوتاهی می گیرد، لباسهای گشادی می پوشد و پابرهنه به یکی از اتاق ها می رود. اتاق خالی از اثاثیه است، تنها محرابی است و در اطراف دیوار یک سری تمثال، تندیس و اشیاء و تصاویر قرار دارد. زن یک چوب بخور خوشبوی بلند را روشن می کند و در یک گلدان ظریف حکاکی شده پر از شن قرار می دهد.

در مرکز محراب تصویر گوروی او _مردی تبتی، با لبخندی تابان، که به نظر 60 ساله می رسد و رادای رهبانی روشنی دارد_قرار دارد. زن تعظیم می کند و چند قدم به عقب می آید.

یک تشک ضخیم روی زمین مقابل اوست. به زمین می افتد. بدنش کامل به زمین می ساید. سپس به  مکان ایستادنش بر می گردد.

دوباره تمام این کارها را انجام می دهد و با هر بار به خاک افتادن دعایی می خواند.

حدوداً بعد از 10 دقیقه لایه ای از عرق چهره اش را در بر می گیرد اما باز ادامه می دهد تا بخور سوخته و تمام گردد. او بارها این مراسم عبادی را بارها انجام می دهد، وقتی اعمال را انجام داد، همه را یادداشت می کند و سپس برای نوشیدن یک نوشیدنی به آشپزخانه می رود. (Coleman, 12)

فایل pdf+ این مقاله ناتمام را می توانید از اینجا دانلود کنید یا متن را در ادامه مطلب مطالعه کنید.

ادامه نوشته

ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته ای؟





ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته ای؟

مگر این گونه که ماتی! تو شه انداخته ای؟

همایون فرس پادشه سدره مقام

که چراگاه بهشت است ترا جای خرام

نه رکابی زتو برجاست نه زین و نه لگام

مگرا ی پیک سبک پا! بر سر شاه انام

بلا رفته که با خویش نپرداخته ای؟

تا صهیل تو همی آمدی ای پیک امید

بر همه اهل حرم بود صدای تو نوید

کاینک آید زپی پرسش ما شاه شهید

مگر این بار خداوند حرم را چه رسید

کای فرس شیهه زنان برحرمش تاخته ای؟

اگر آورده ای ای هد هد فرخنده سیر

ز سلیمان و نگینش بر بلقیس خبر

زچه آلوده به خون تاج تو؟ خاکم بر سر

راست گو تخت سلیمان شده برباد مگر

تو زبهر خبر از تیر پری ساخته ای!

آن شهی را که به امرش فکند سایه سحاب

خواهد ار آب، شود خاک در عالم نایاب

طعنه بر لجّه ی تیار زند موج سراب

دیده ای کشته مگر، تشنه لبش بر لب آب

که چنین ناله به عیّوق برافراخته ای؟

تو که غلطان زسر زین، نگونش دیدی

در میان سپه دشمن دونش دیدی

ای فرس راست به من گوی که چونش دیدی

تو به چشمان خود، آغشته به خونش دیدی؟

یا قتیل دگری بود تو نشناخته ای؟

بوی خون آید از این کاکل ویال و تن تو

شد مگر کشته ی روبه، شه شیر اوژن تو

دل افسرده ی من آب شد از دیدن تو

فاش گو، برق که آتش زده بر خرمن تو؟

که چنین غلغله در بحر و بر انداخته ای؟

)نیّر تبریزی(

 

مطالعات شیعی در غرب (گفتگو با زابینه اشمیتکه)

پروفسور زابينه اشميتكه، استاد مطالعات اسلامي در دانشگاه آزاد برلين و مدير پژوهش واحد مطالعاتي تاريخ روشنفكري در جهان اسلام است. وي مولف كتاب هاي متعددي از جمله الهيات و كلام از ديدگاه علامه حلي (متوفي 726ه/1325) چاپ برلين، كلاوس شوارتز، 1991: كلام، فلسفه و عرفان شيعه دوازده امامي در قرن 9ه-15، از ديدگاه ابن جمهور احسايي (زنده 909ه /1501) چاپ ليدن، بريل، 2000 است. پروفسور اشميتكه مشاركت هاي ارزشمندي در زمينه مطالعات اسلامي و مطالعات شيعي داشته است. نشريه مطالعات شيعي، مصاحبه يي اختصاصي با وي درباره روند تحولات اخير در مطالعات شيعي، به زبان انگليسي داشته است كه برگردان آن را به فارسي، در ذيل مرور مي كنيم.

این مصاحبه را در ادامه مطلب آورده ام، همچنین می توانید فایل پی در اف +pdf این مقاله را از اینجا دانلود کنید:

مطالعات شیعی در غرب (گفتگو با زابینه اشمیتکه)

ادامه نوشته

شرح قصه های مثنوی/ دکتر ناصر گذشته

به نام خدا




دوستان عزیز و مخاطبین فرهیخته نفحات

به اطلاع می رسانم که جلسات شرح قصه های مثنوی توسط  استاد گرامی دکتر ناصر گذشته برگزار می گردد.

این جلسات  دوشنبه ها ساعت 17 در باغ موزه هنر ایرانی برگزار می شود.

حضور در این جلسات را برای دوستان و علاقه مندان به مثنوی توصیه می کنم.

لازم به ذکر است دکتر ناصر گذشته دانش آموخته فلسفه و کلام اسلامی و عضو هیئت علمی گروه ادیان و عرفان دانشگاه تهران هستند.

برای اطلاعات بیشتر می توانید کامنت بگذارید یا به بنده ایمیل بفرستید.

با تشکر.


نشانی باغ موزه هنر ایرانی:  تهران، میدان تجریش، خیابان شهید دربندی (مقصودبیگ)، خیابان دکتر حسابی، شماره‌ی 30. همچنین از خیابان شهید فیاضی (فرشته) نیز مسیر مناسبی وجود دارد.

دوباره می سازمت وطن!





دوباره می‌سازمت وطن! 
اگر چه با خشت جان خویش 
ستون به سقف تو می زنم، 
اگر چه با استخوان خویش 
دوباره می بویم از تو گُل، 
به میل نسل جوان تو 
دوباره می شویم از تو خون، 
به سیل اشک روان خویش

دوباره ، یک روز آشنا، 
سیاهی از خانه میرود 
به شعر خود رنگ می زنم، 
ز آبی آسمان خویش 
اگر چه صد ساله مرده ام، 
به گور خود خواهم ایستاد 
که بردَرَم قلب اهرمن، 
ز نعره ی آنچنان خویش

کسی که « عظم رمیم» را 
دوباره انشا کند به لطف 
چو کوه می بخشدم شکوه ، 
به عرصه ی امتحان خویش 
اگر چه پیرم ولی هنوز، 
مجال تعلیم اگر بُوَد، 
جوانی آغاز می کنم 
کنار نوباوگان خویش

حدیث حب الوطن ز شوق 
بدان روش ساز می کنم 
که جان شود هر کلام دل، 
چو برگشایم دهان خویش 
هنوز در سینه آتشی، 
بجاست کز تاب شعله اش 
گمان ندارم به کاهشی، 
ز گرمی دمان خویش 
دوباره می بخشی ام توان، 
اگر چه شعرم به خون نشست 
دوباره می سازمت به جان، 
اگر چه بیش از توان خویش!
(سیمین بهبهانی)

خدا رحمت کند آنه ماری شیمل را!



شيمل در آخرين صفحات زندگينامه خودنوشتش که کمتر از يک سال پيش از مرگ او منتشر شد، با دوستان ويارانش چنين وداع مي کند:

«آينده با خود چه به ارمغان خواهد آورد؟ نمي دانم. من تنها مي توانم به صلح ،به تفاهم بهتر و بيشتر و احترام متقابل اميد داشته باشم. من از اين ضرب المثل دريانوردان که از مادرم آموختم پيروي مي کنم که مي گويد: «به بهترين ها اميد داشته باش و آمادهء بدترين ها باش!». مادرم افزون بر اين به من آموخت که بيهوده غصهء چيزي را نخورم؛ آنچنانکه در يکي از قصه هاي شرقي مورد علاقهء او آمده است: «صد نفر از طاعون مردند و هزار نفر از ترس طاعون». به نظرم اين سخن، پندي حکيمانه براي جامعهء ماست که هر روز زير آماج هشدارها و اعلام خطرهاي جديد و خبرهاي گيج کننده قرار دارد.

و چه اميد و آرزويي براي خود دارم؟ با نگاهي به آموخته ها و آزموده هايم و برخي از رويدادهاي زندگي ام، شب سال نو 2002 ميلادي را، همزبان با شاعر و شرقشناس محبوبم، فريدريش روکرت، به پايان مي برم که مي گويد:

اگر فردا مرگ به سراغم آيد

چه باک، که بارِ خود به منزل رسانده ام

و اگر رخصت زيستن بيابم، ده سالِ دگر

پيمودن راه و کار نيز دانم، باري و بعد؟

 من به اين سخن پيامبر اسلام که از دوران نوجواني به ياد دارم، مي انديشم كه: مردمان خفته اند و چون بميرند بيدار شوند. («الناسُ نيام فِاذا ماتوا اِنتبهوا»). و من به آن بيداري باور دارم؛ آن بيداري که ما نه قادر به توصيف آنيم و نه توان به تصوير کشيدنش داريم.

تا لقاي روي يار

گم شوم، فاني شوم».

خسرو ناقد، نشريه «کتاب هفته». شماره 167 شنبه 25 بهمن 1382

برای مخاطبان نفحات و دوستانی که دستی از دور و نزدیک بر آتش دین شناسی، اسلام شناسی، مطالعات عرفان و حوزه های دیگر دارند آنه ماری شیمل نام آشنایی ست.

پژوهشگری باپشتکار و عشق. کسی که یک پدیدارشناس واقعی بود. رویکرد همدلانه او در دین شناسی و اسلام شناسی ستودنی بود ( و هست!) آثار فراوان او نه تنها آثار پژوهشی در خور و شایسته ای هستند بلکه برای مطالعه آزاد نیز بسیارشیرین و جذاب و دلچسب اند.

وبسایت علی نامه تصویری را از سنگ مزار مرحومه شیمل قرار داده، که بسیار تاثیر گذار است.

پسندیده دیدم برای دوستان نیز نقل کنم. بر روی مزار او حدیثی از نبی مکرم اسلام (ص)(و گویا منقول از امام علی (ع))  نیز هست) نوشته شده است. "الناس نیام، فاذا ماتوا انتبهوا"

این تصویر برای من این پیام را داشت که آنه ماری شیمل پیام اسلام و عرفان اسلامی را درک کرده و ان شأالله بر اسلام حقیقی و حقیقت اسلام وفات کرده است.

خداوند او را با اولیاء الله مشهور گرداند.

در حقیقت بهانه این پست میلاد نبی مکرم اسلام (ص) بود. میلادش بر همه عالمیان مبارک که رحمت للعالمین است.

 نیز بنگرید:

آنه ماري شيمل، شكوه شرق شناسي آلماني

پروفسور آنه ماری شیمل

گاهی پدر


Simple, Free Image and File Hosting at MediaFire

غدیرانه

پدیدارشناسی انسان در کیش مانی/ ع.دهقان نژاد

 
بسم الله نور
 
به جای مقدمه:
 
اولین چیزی که به ذهن یک ایرانی با شنیدن نام مانی متبادر می شود چیست؟ دومین پیامبر ایرانی پس از زرتشت (ترجیح می دهیم  مزدک را یک جنبش بدانیم تا دین)، پیامبر باغهای اشراق؟ فرشته روشنی؟ یک ثنوی بدعت گذار؟ به نظرم در کنار هرکدام از این مفاهیم و  یا موارد دیگری که به ذهن شما می رسد یک احساس نهفته است. یک حس مشترک، شاید نوعی همزاد/همذات پنداری و حتی شاید ترحم. شاید بتوان این حس را تاریخی دانست که به صورت بالواسطه تجربه کرده ایم و در ضمیر ناخودآگاه ما نهفته است. البته این تاریخ فرازیسته محدود به ملیت نیست و یک مفهوم بشری و چه بسا وجودی ست. لیکن طبیعی ست که این احساس در میان عموزادگان ایرانی با مانی بیشتر است تا لائوتزو. (هرچند که نوادری هستند که کالمعدومند!)
تاریخ . چه بسا تاریخ دینی همواره زنده است. میراث به جا مانده از اعصار کهن همواره بیش از آن است که یک مرده ریگ پنداشته شود. البته تلاش در جهت حفظ این میراث همچون تلاش در جهت از میان بردن آن عقیم است. ما میراث دار عموزادگان دره نئاندرتال هستیم.
این پراکنده گویی که به جای مقدمه نگاشتم برای معرفی مقاله دوست گرامی ع. دهقان نژاد بود. از یک نظرگاه می توان سه بخش عمده را در اندیشه های دینی و فلسفی شناسایی کرد:
1. خداشناسی
2. جهان شناسی
3. انسان شناسی
البته این سه بخش آنچنان در هم تنیده است که به راحتی قابل تفکیک نیستند.
نگارنده در این مقاله به ابعادی از انسان شناسی اندیشه های مانوی پرداخته است.
مطالعه این مقاله برای دانشجویان ادیان و دوستداران فرهنگ ایران خالی از فایده نخواهد بود.
با تشکر.
 
م.ا.محب علی
  

فایل pdf+ مقاله را از اینجا دریافت کنید:

پدیدارشناسی انسان در کیش مانی (281kb)

 

میانمار


بسم رب الشهدا

انا لله و انا الیه راجعون

از دیر باز بوداییان مظهر آرامش بودند.

معابد طلایی و لباس های زرد و نارنجی. مدیتیشن های طولانی و سکوت.

سکوت... سکوتشان پر ابهت اما برای من ترسناک بود. به چه می اندیشند؟ به نیروانا؟ به فنا؟

به رنج؟

غربیان دلزده از کلیسا و خدای کلیسا نیز در سالهای اخیر برخی فرقه های نوپدید پوستند. در مقاله ای علل گرایش فربیان به بودیسم را بررسی کردم اما همه چیر در آن بود جز ترور و چنایت و نسل کشی.

چه کسی فکر می کرد بوداییان اهل جنایت باشند؟

اولین بار در یک مستند با شوکو آساهارا رهبر فرقه بودایی Aum  آشنا شدم. این فرقه در اصل یک جنبش نوپدید دینی است و چندان اصالتی مثل مهایانه و هینه یانه ندارند. رهبر این گروه پس اینکه در انتخابات پیروز نشد قصد انتقام از مردم توکیو را گرفت و مریدانش در متروی توکیو گاز سارین نشر کردند و چندین کشته و زخمی و مسموم بر جای گذاشتند.

باورم نمی شد. چالب اینجاست که رهبر فرقه نیز نابینا بود. اما توجیه کردم که این فرقه نوپدید است و اصلی نیست و تحت تاثیر جریان های غربی است.

داستان گذشت تا رسیدیم میانمار (برمه). اینها دیگر نوپدید نیستند که هیچ بسیار هم اصیل اند.

من هنوز متوجه نشدم که چه اتفاقی افتاده. اطلاعات ضد و نقیض است. یکی می گوید 78 کشته. یکی می گوید 400 تا و دیگری می گوید 15000 تا. هرچند اخبار آواره ها که حدود 80000 است تایید شده است. عکس هایی در اینترنت پخش می شود و هرچند شاید برخی از آنها تایید نشده باشند اما در کل این جنایت و نسل کشی اتفاق افتاده است و ادامه دارد.

در اینجا نمی خواهم به صدا و سیما و سیاست ها وزارت خارجه ایراد بگیرم که نیازی به توضیح نیست.  نیازی هم نیست که بگویم یک قطره خون کشته های سینمای کلورادو به هزار هزار میانماری مسلمان می ارزد. بابا طرف آمریکاییه! حیفه! شرقی مسلمان که تفاوتی با ...

استغفرالله...

من نه امیدی به سازمان ملل دارم و نه به دولت های مسلمان و... امید ما به صاحب زمان و خداست.

دیشب در مفاتیح الحیاة استاد جوادی آملی در مورد گناه آزار به حیوانات و عاقبت آن می خواندم.  خدایا اینها از این هم کمترند؟

خدایا کاش آمار و ارقام و اخبار اشتباه باشد و یک بازی رسانه ای باشد اما انگار واقعیت است.

یا صاحب الزمان ما مسلمانیم؟ ما شیعه تو و پدر تو حسینیم (ع)؟

ما انسانیم؟

یا صاحب الزمان خودت به داد این مردم مظلوم برس.

آه این مظلومان و شهداء دامن ظالمان و گوشه گیران و بی تفاوت ها را خواهد گرفت.

با صاحب الزمان ما را از گوشه گیران قرار مده.

بنی آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضو ها را نماند قرار

 م.ا.محب علی

 

صلوات شعبانیه


((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


((اِنَّ لربکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّد ٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ،  


خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد

شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ ، وَ مَوْضِعِ الرِّسالَةِ، وَ مُخْتَلَفِ الْمَلائِكَةِ

درخت نبوت و جايگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان‏

وَمَعْدِنِ الْعِلْمِ، وَاَهْلِ بَيْتِ الْوَحْىِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ ‏مُحَمَّدٍ ،

و معدن دانش و خاندان وحى خدايا درود فرست بر محمد و آل‏محمد

الْفلْكِ الْجارِيَةِ ، فِى اللُّجَجِ الْغامِرَةِ، يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَها ، وَ يَغْرَقُ‏

كشتى جارى در اقيانوسهاى بيكران ايمن شود هر كه سوار آن كشى گردد و غرق شود

مَنْ تَرَكَهَا ، الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَ اللّازِمُ لَهُمْ ‏لاحِقٌ،

كسى كه آن را واگذارد، هر كه بر ايشان تقدم جويد از دين بيرون رفته و كسى كه از ايشان عقب ماند به نابودى گرايد ولى ملازم ايشان ‏به حق خواهد رسيد

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، الْكَهْفِ الْحَصينِ ، وَ غِياثِ‏ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكينِ، وَ مَلْجَأِ الْهارِبينَ ، وَعِصْمَةِ الْمُعْتَصِمينَ،

خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد آن پناه‏گاه محكم و فريادرس ‏بيچاره درمانده و پناه گريختگان و دستاويز محكم براى وسيله‏جويان

اَللّهُمَ‏ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، صَلوةً كَثيرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضاً،

خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد درود بسيارى كه موجب خوشنودى ايشان گردد

وَ لِحَقِ‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَدآءً وَ قَضآءً، بِحَوْلٍ مِنْكَ وَ قُوَّةٍ يا رَبَّ الْعالَمينَ،

و حق‏محمد و آل محمد اداء گشته و انجام وظيفه ما شده باشد به جنبش و نيروى تو اى پروردگار جهانيان‏

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، الطَّيِّبينَ الْأَبْرارِ الْأَخْيارِ، الَّذينَ ‏اَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ،

خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد آن پاكان نيكوكار برگزيده آن كسانى‏كه‏ حقوقشان را واجب كردى

وَ فَرَضْتَ طاعَتَهُمْ وَ وِلايَتَهُمْ ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى ‏مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ،

و اطاعت و دوستيشان را فرض نمودى خدايا درود فرست برمحمد و آل محمد

وَاعْمُرْ قَلْبى ‏بِطاعَتِكَ ، وَ لا تُخْزِنى‏ بِمَعْصِيَتِكَ،

و آباد كن دل مرا به اطاعت خود و به وسيله نافرمانيت رسوايم مكن‏

وَارْزُقْنى‏ مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِما وَسَّعْتَ عَلَىَّ مِنْ ‏فَضْلِكَ،

و روزى من گردان كه كمك مالى دهم بر كسى‏كه روزيت را بر او تنگ كردى بوسيله آنچه بر من فراخ گرداندى از فضل خويش

وَنَشَرْتَ عَلَىَّ مِنْ عَدْلِكَ، وَ اَحْيَيْتَنى‏ تَحْتَ ظِلِّكَ، وَ هذا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ، شَعْبانُ الَّذى‏ حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ،

و گستردى بر من از عدل خويش و مرا در زير سايه‏ات زنده داشتى و اين ماه ‏پيمبرت و آقاى رسولانت ماه شعبان است كه اطراف آن را به رحمت و خوشنودى خود پوشاندى‏

الَّذى‏ كانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَالِه‏ وَسَلَّمَ، يَدْاَبُ فى‏ صِيامِهِ ‏وَ قِيامِهِ، فى‏ لَياليهِ وَ اَيَّامِهِ ، بُخُوعاً لَكَ فى‏ اِكْرامِهِ وَ اِعْظامِهِ، اِلى‏ مَحَلِ‏ حِمامِهِ،

آن ماهى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم كوشش بسيار داشت در روزه‏ و شب زنده‏داريش هم در شبها و هم در روزهايش بخاطر فروتنى در برابر تو در مورد گرامى داشتن و بزرگداشتنش هم‏چنان‏تا هنگام مرگش

اَللّهُمَّ فَاَعِنَّا عَلَى الْأِسْتِنانِ بِسُنَّتِهِ فيهِ، وَ نَيْلِ الشَّفاعَةِ لَدَيْهِ،

خدايا پس ما را كمك ده تا روش او را در اين ماه پيروى كنيم و به شفاعتى كه نزد او است برسيم

‏اَللّهُمَّ وَاجْعَلْهُ لى‏ شَفيعاً مُشَفَّعاً وَ طَريقاً اِلَيْكَ مَهيَعاً، وَاجْعَلْنى‏ لَهُ‏ مُتَّبِعاً،

خدايا قرار ده او را براى من شفيعى پذيرفته و راهى بسويت كه همواره باشد و مرا پيرو او گردان‏

حَتّى‏ اَلْقاكَ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَنّى‏ راضِياً، وَ عَنْ ذُنُوبى‏ غاضِياً، قَدْ اَوْجَبْتَ ‏لى‏ مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَالرِّضْوانَ، وَ اَنْزَلْتَنى‏ دارَ الْقَرارِ وَ مَحَلَّ الْأَخْيارِ،

تا به جايى كه در روز قيامت تو را در حالى ديدار كنم كه از من خوشنود باشى و گناهانم را ناديده‏گيرى و براى من واجب‏كرده‏ باشى از جانب خود رحمت و خوشنودى را و مرا در خانه هميشگى (بهشت جاويدان) و منزلگاه نيكان فرود آرى.


 

ثبت است بر جریده عالم دوام دزد!


ثبت است بر جریده عالم دوام دزد!

دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران!

عجب اسم پر مسمایی.

راستش این اسم برای کسانی که در این دانشکده زیست کردند اسمی ست بی مسما! بدون هیچ ابهت و جاذبه ای. مثل یک درخت بی فایده. (البته مراد استادان، مدرسان و دانشجویان و کارمندان نیستند!) اینجا بدون شک پر از ایراد هست و بوده اما چند چیز خوب داشت (یاد پل می افتم!) که یکی از آن چیزهای خوب امنیت بود. حال عرض می کنم چرا بود.

افراد حواس پرتی مثل نگارنده که خودشان را هم به سختی پیدا می کنند بعد از 6 سال زیست در اینجا تقریبا چیزی را گم نمی کنند! اگر هم جای بگذارند فردایش دفتر امور کلاسها، پیش دوست گرامی آقای غلامی.

خیلی راحت.

می توانستی کیف و لپ تاپ و... را بگذاری در کلاس 309 و بروی بوفه و 3 ساعت بعد بیایی.

این امنیت را کارمندان با سایقه نیز تایید می کنند. هفته پیش این قاعده در ذهن من به هم خورد. با ربودن کیف دوستی که ایشان هم 6 سالی اینجا زیست کرده.

شاید بگویید النادر کالمعدوم (هرچند اخبار می رسد که واحد را کثیر می کند) اما باز با تسامح و گذر از این وقتی به ساختار اداری رجوع می کنیم چه می بینیم؟ چه خوب! دوربین های مدار بسته!!!! فکر کنید! دزد یافت شد! می روی در آن اتاق مخوف و دزد را در حین سرقت می یابی!

انتظار داری فردایش کیف و مدارک و پول را بدهند و دزد را حداقل از این محیط بیرون کنند. اما انگار خبرهای دیگری هست! مسئولان می گویند با دزد صحبت کن و یک جوری با زبان نرمش کن! تازه می گویند فیلم در ایران مدرک نیست!

چند نکته از این داستان!

1. اولا که مگر این دانشکده صاحب ندارد؟!

2.  ثانیااگر فیلم مدرک نیست پس این دوربین ها را با هزینه نجومی برای چی نصب کردید؟ آیا تمام اداره ها و مراکز دوربین ها را بدون دلیل نصب می کنند؟ یا.... (بنگرید مورد پایین)

3. یا نصب می کنند که مچ دانشجو را بگیرند. وقتی یک دانشجو به زعم شما مرتکب اشتباهی شود زود حراستی می شود و التماس دعا!


* کارمند های قدیم الهیات بسسیاری رفته اند. به خصوص بخش خدماتی. الان قدر آنها را می دانیم. نا شکر بودیم.

** کیف هنوز پیدا نشده است! هرچند واقعا مهم نیست. مهم آن امنیتی بود که نیست.

*** اگر اینجا نقدی می نوسم برای علاقه به دانشگاه تهران و دانشگده الهیات است و جز از سر درد چیزی ننگاشته ام.

**** این بیت هم از شیخ اجل برای اهل نظر: اگر ز باغ رعیت خورد کند سیبی/ برآورند غلامان او درخت از بیخ!

***** یاد آن حکایت سعدی افتادم. حکایت آن پارسایی که نیم شب دزدی را خانه می بیند و در می یابد که دزد چیزی نیافته و مغبون راه بیرون رفتن را دارد پیش می گیرد. مرد پارسا گلیمی که بر آن خفته بود را در سر راه دزد می اندازد که آن دزد بی روزی نباشد. حواسم به فتوت و گذشت و جوانمردی هست اما...(رجوع کنید پایین)

****** اما واقعا دزد هم دزدهای قدیم. مادر بزرگم از مادرش نقل می کرد که دزدی به خانه ای رفت و اسباب را جمع کرد. کیسه ای پیدا کرد. برای آن که بفهمد که در آن چیست و ارزشش را دارد که بدزد یا نه (شب هم بود) انگشت بر آن زد و چشید. طعم نمک! نمک طعام بود. دزد با خود حدیث کرد که من "نمک گیر" اهل این خانه شدم و دزدی از ایشان خیانت است. افسوس...

درگذشت فرزند دکتر علمی

انا لله و انا الیه راجعون


درگذشت دوشیزه علمی دختر گرامی دکتر علمی، مدیر محترم گروه ادیان و عرفان دانشگاه تهران خبری بود که تمامی دانشجویان و استادان این گروه و چه بسا گروههای دیگر الهیات را متاثر کرد.

جدای ارادت این جانب به استاد علمی، امروز بر من ایمان این مرحومه مکررا اثبات شد. در این لحظات و این شب _که شب اول قبر نامش می نهند_ از صاحب این ماه عزیز خواستاریم که امشب را اولین شب آرامش این دوشیزه مومنه قرار دهد و صبری جمیل را به خانواده آن مرحومه عطا گرداند.

ضمنا مراسم ختم آن مرحومه در روز دوشنبه 1391/03/22 ساعت 18:30 الی 20 در مسجد نور میدان فاطمی برگزار می گردد.



+نفحـــاتــــــ


ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی!
برای سهولت بیشتر کار مخاطبان نفحـــاتـــ صفحه گوگول+ (+Google) ما نیز راه اندازی شد. حالا راحت تر می توانید ما را دنبال کنید!
با تشکر.
م.ا.محب علی

خاک باران خورده آغشته است با بوی تنت

خاک باران خورده آغشته است با بوی تنت
باد بوی آشنا می آورد از مدفنت
زنده ای در هر گیاه تازه ، کز خاکت دمد
کرچه می دانم که ذرّه ذرّه می پوسد ، تنت

عصر تلخی بود ، عصر آخرین دیدارمان
آخرین باری که دستم حلقه شد بر گردنت
مهربان بودی و آن ایمان دریایی هنوز
موج می زند ، در « خدا ، پشت و پناهت » گفتنت
          ***            
« آخرین دیدار » گفتم ؟ عذر می خواهم ، عزیز !
آخرین باری که دیدم ، غرق خون دیدم منت
با دهان نیم باز ، انگار می خواندی هنوز
خیره در آفاق خونین ، چشم باز روشنت
صبح بود اما هوا دلگیر و بغض آلود بود
آسمان گویی سیه پوشیده بود ، از مردنت
گل به سوگت جامه ی جان تا به دامان می درید
باد در مرگ تو می زارید و می زد شیونت
بی خزان است آن باغ سرخ در خاطرم
آن که از خون هـِشت ، گل رویاند در پیراهنت
با تمام سروهایت دیده ام در بوستان
با تمام ارغوان ها دیده ام در گلشنت
نیستی ، ــ بالا بلند ! اما چه خوش پیچیده است
در همه جنگل ، طنین نعره ی شور افکنت
زنده ای و سیل خونت می کـَند بیخ ستم
ای تو فرهادی دگر ، با تیشه ی بنیان کنت!
(حسین منزوی)

صدر اسلام/ژوزف فان اس

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


((اِنَّ لربکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))

 

صدر اسلام

گفتگویی با یوزف فان اس، پژوهشگر اسلام

 

آیا اسلام با ظهور محمد[ص] به کمال رسیده بود؟ چه می توانیم دقیقاً درباره صدر اسلام و اولین فرقه ها و عقاید اسلامی بدانیم.

 

آیا اسلام با ظهور محمد[ص] به کمال رسیده بود؟ چه می توانیم دقیقاً درباره صدر اسلام و اولین فرقه ها و عقاید اسلامی بدانیم. پژوهشهای یوزف فان اس اسلام شناس آلمانی به این مسائل اختصاص یافته است. کریستیان مایر روزنامه نگار و اسلام شناس جوان با او در این باره مصاحبه کرده است.

فایل pdf+ مصاحبه با ژوزف فان اس (kb 306)

ادامه مطلب...

ادامه نوشته

قصد جان می کند این عید و بهارم بی تو!


 ((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


((اِنَّ لربکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))


قصد جان می کند این عید و بهارم بی تو 

این چه عیدی و بهاری است که دارم بی تو 

گیرم این باغ ، گُلاگُل بشکوفد رنگین 

به چه کار آیدم ای گل ! به چه کارم بی تو ؟

با تو ترسم به جنونم بکشد کار ، ای یار 

من که در عشق چنین شیفته وارم بی تو 

به گل روی تواش در بگشایم ورنه 

نکند رخنه بهاری به حصارم بی تو 

گیرم از هیمه زمرد به نفس رویانده است 

بازهم باز بهارش نشمارم بی تو 

با غمت صبر سپردم به قراری که اگر 

هم به دادم نرسی ، جان بسپارم بی تو 



بی بهار است مرا شعر بهاری ،‌آری 

نه همیه نقش گل و مرغ نیارم بی تو 

دل تنگم نگذارد که به الهام لبت 

غنچه ای نیز به دفتر بنگارم بی تو!


(حسین منزوی)


اللهم عجل لولیک الفرج!

سال نو مبارک!

چشم زخم/ دکتر ابراهیم موسی پور


 ((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


((اِنَّ لربکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))

یه اسفند دود کن چشم نخوری!

ماها کلا به نظر نزدیکیم.اینقدر خوش تیپ بود چشم خورد. 

  نمی دونی چه چشم شوری داره!

جملاتی از این دست را همگی شنیده ایم و حتی به کار هم می بریم. چشم شور یک خاصیت ماورایی که در چشم برخی اشخاص ( به خصوص خانمها ) وجود دارد و ممکن است هرچیز (عموما خیر و خوب و زیبا) را نابود و هر سعیدی را شقی کند.

معمولا با استناد با آیاتی چشم زخم را موِیَد از سوی قرآن و موثق از باب علم می دانیم.

صرف نظر از اینکه حقیقتی به نام چشم زخم صحیح است یا خیر (که به نظر من خیلی جای ها واقعا تفسیر عرف (شاید عقل؟) پذیریست و البته خیلی جای ها راهی برای گریز از مسئولیت) یک دین شناس می تواند با رجوع به متن مقدس بررسی کند که آیا واقعا متن مقدس همچنین ادعایی کرده است؟ یا این تصور ذهنی افراد بوده که چیزی را به متن مقدس نسبت داده است؟

دکتر ابراهیم موسی پور در مدخل چشم زخم دانشنامه جهان اسلام به دقت به بررسی این مفهوم پرداخته است. شما را به خواندن این مقاله دعوت می کنم!

به نظر من مقاله بسیار خوبیست. امیدوارم استاد چشم نخورند!

مدخل چشم زخم در دانشنامه جهان اسلام (510 Kb)

درس‌گفتارهای استاد مصطفی ملکیان/ روش شناسی تحقیق در علوم انسانی/ ترم 2 روش سنتی (پوزیتیویستی)

 

 

 
((اِنَّ لربکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))
 
 

 

 

روش شناسی تحقیق در علوم انسانی/ ترم دو روش سنتی (پوزیتویستی) (400 kb)

درس گفتارهای استاد مصطفی ملکیان/ روش شناسی تحقیق در علوم انسانی/ ترم 1 جغرافیای علوم انسانی



 ((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


((اِنَّ لربکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))

موسسه پنجره در زمستان امسال شروع به برگزاری سلسله جلساتی با عنوان روش شناسی تحقیق در علوم انسانی کرده است.  مدرس این جلسات استاد مصطفی ملکیان هستند. در آستانه میلاد پیامبر رحمت (ص) نفحات مفتخر است که متن ترم اول از این درس گفتارها را با عنوان "جغرافیای علوم انسانی" ارائه کند. این متن با تلاش م.ا.محب علی و م.مختاری نگارش و ویرایش شده است. امید است که پژوهشگران و محققان علوم انسانی استفاده لازم را برند. به امید خداوند متن ترم های آینده نیز به همین شکل در دسترس مخاطبان فرهیخته قرار خواهد گرفت. فایل Pdf+ مقاله را از اینجا دریافت کنید:

روش تحقیق در علوم انسانی/ ترم یک جغرافیای علوم انسانی (350 kb) (نسخه بازبینی شده)

فهرست آثار هانری کربن

بسم  الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین

ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات من رحمته الا فتعرضوا لها


بدون شک هانری کربن(1903-1978)  جزء بزرگترین دین شناسان، ایران شناسان و شیعه شناسان تاریخ دین شناسی ست. او همچنین از اندیشمندان برجسته قرن بیستم به حساب می رود. تلاش های او در کرسی اسلام شناسی مرکز مطالعات عالی دانشگاه سوربن، دانشگاه تهران، انجمن حکمت و فلسفه و.... بر اهل پژوهش آشکار است. نظر به آثار هانری کربن همواره مایه افتخار من به مکتب تشیع بوده است. نه اینکه اثبات حقانیت مکتب حقه شیعه نیازمند سخن کربن باشد، نه اینگونه نیست. اما جذابیت های یک مکتب اینچنینی برای کسی که به نحوی شاگرد مارتین هایدگر بوده است نشان از عمق باطنی این مکتب و یپام آن برای انسان معاصر دارد. برای مثال  کتاب های تاریخ فلسفه اسلامی، ارض ملکوت، مکاتبات با علامه طباطبایی و... هانری کربن را بنگرید.

آری، یونگ، ایلیاده، کربن و دیگر همقطارانشان اثبات کردند خدا نمرده است و انسان همواره با خداست. خدا نیز هیچ گاه انسان را تنها نمی گذارد. یاد جمله الیاده افتادم. روز درگذشت هانری کربن؛ میرچیا الیاده در دفتر خاطراتش در تاریخ 7 اکتبر 1978 نوشت: "هانری زجر نکشید. با صفا و آرامش مرد؛ چه مطمئن بود که فرشته ی نگهبانش او را انتظار می کشد".

 


هانری کربن (سمت چپ تصویر) به همراه کارل گوستاو یونگ (سمت راست تصویر)

در ادامه مطلب فهرستی از آثار کربن که آقای اوگوستن لوپز توپاژاس آماده کرده اند را آورده ام. همچنین فایل +pdf این فهرست را از اینجا دریافت کنید:

فهرست آثار هانری کربن (350 kb)

چاپ این صفحه



ادامه نوشته

فقر فکری مکتب تفکیک

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


مکتب تفکیک هرچند با نام بزرگوارانی چون میرزا مهدی اصفهانی و حلبی و  محمدرضا حکیمی پیوند خورده اما اخیرا قرائتی از آن توسط آقای مهدی نصیری و با مجله سِمات ارائه شده است. البته مباحث ایشان به صورت ژورنالیستی و عمومی نقل رسانه ها شده است.

دکتر حسن انصاری پژوهشگر کلام و فرق شیعه (که اخیرا کارهایی هم با دکتر زابینه اشمیتکه در دانشگاه آزاد برلین انجام داده اند) در چند مقاله به نقد و بررسی این مکتب و آراء و اندیشه بزرگان آن پرداخته اند. در این مقاله ایشان به جایگاه لافکری و شهود و وجدان در مکتب تفکیک پرداخته اند.

فایل Pdf+ مقاله را از اینجا دریافت کنید:

فقر فکری مکتب تفکیک (336 kb)

همچنین برای دریافت مقاله فلسفه ستیزی در مکتب تفکیک به اینجا مراجعه کنید.

نفحات گذشته 1

امروز...

آخرین امتحان کارشناسی ارشد.

دلم تنگ شد!

خیلی چیزها نفـــحـــه است. خیلی چیزها. اما حیف که درنمی یابیم و فقط حسرت و افسوس...

راستش نه برای کلاس های ارشد، دلم برای کلاس های کارشناسی تنگ شد!

شهریور 85.

حیاط ساختمان قدیم. پشت صف ثبت نام. دیالوگ با آقای محمدی (مسئول آموزش کارشناسی). آشنایی با علی دماوندی. یادش به خیر. اولین کلاس! خانم مصطفوی. فکر کن! منطق! چقدر هم من منطق دوست!

ادامه دارد...


بدون شرح!








فتح الله مجتبایی*، غلامعلی حدادعادل، حجت الاسلام سید محمود دعایی در جایزه فتح الله مجتبایی، شهرکتاب

* هرچند علم دین شناسی در این مرز و بوم سابقه هزار ساله دارد ( از ابوریحان و....) اما فتح الله مجتبایی اگر پدر علم ادیان آکادمیک در ایران نباشد، پدر خوانده آن هست! خداوند حفظش کند.

جزوه تاریخ تصوف 2 دکتر جوانی (کارشناسی ارشد ادیان و عرفان)


((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


امید است این آخرین پست از سنت امتحان نگاری نفـــحـــاتــــ باشد.

با عرض پوزش از مخاطبین غیرهمکلاسی.

در مورد جزوه هم متاسفانه مجال تکمیل و ویرایش این جزوه را نیافتم..

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/ آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد!

فایل word * را از اینجا دریافت نمایید. (kb80)


* پس از 30 بار تلاش موفق به آپلود شدم!

ای حرمت ملجأ درماندگان!


السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

جزوه مسیحیت دکتر علمی (کارشناسی ارشد ادیان و عرفان)

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

در ادامه سنت امتحان نگاری، جزوه مسیحیت دکتر علمی در مقطع کارشناسی ارشد را در وب قرار می دهم. البته فکرکنم این جزوه علاوه بر همکلاسی ها به کار دیگر دوستان و علاقه مندان مسیحیت نیز خواهد آمد.

تاخیر هم به دلیل آماده سازی و ویراش این جزوه بود.

امید است به کار آید.

یا علی

م.ا.محب علی

فایل pdf+  را از اینجا دریافت کنید. (461kb)

فایل rar (حجم کمتر) را از اینجا دریافت کنید. (340kb)

چاپ این صفحه


جزوه و خلاصه نویسی درس ایران باستان دکتر زروانی


((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


فکر کنم در این 5 سال او در باب امتحانات چیزی در نــفـــحـــاتـــ ننگاشته ام، اما این بار امر دوستان را اجابت کردم.

دوست گرامی (ع.)* چندی روزی زحمت کشیدند و خلاصه ای از چندین کتاب را برای امتحان ایران باستان کارشناسی ارشد ادیان و عرفان آماده کردند. امید است که دوستان را به کار آید.

البته یادآور شوم که این خلاصه اشاره وار است. همچنین متناسب با سبک شاعرانه مانی وار گنوستیک* ایشان.

به امید موفقیت همه دوستان در این آزمون و آزمون های دیگر زندگی.

فایل را از اینجا دریافت کنید.

م.ا.محب علی


* مراد علیه السلام نیست! مختصر نام ایشان است.

* البته به ریشه های غیر گنوسی اندیشه مانی تا حدی واقفم! آن کس که تاج  گل.....

امام حسین (ع) از نظر مولوی


((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


گذشته از بحث تشیع یا تسنن بزرگان عرفا و صوفیه چون حافظ، مولوی، سعدی و...  و یا بحث دیگری که آنان را سنیان متشیع می خواند؛ ارادت ویژه عرفا و صوفیه به اهل بیت (ارادتی که متفاوت از محبت مألوف اهل سنت به اهل بیت است) واضح و مبرهن است.

امروز اربعین سید الشهدا (ع)، به مقاله ای از دکتر سید سلمان صفوی با نام "امام حسین (ع) از نظر مولوی برخوردم که به نظرم مفید است.

فایل +Pdf مقاله را از اینجا دریافت کنید.

البته پوزش می طلبم که اخیرا راه نقل قول را پیش گرفته ایم.

همچنین بنگرید به: چه وصفت کند سعدی نا تمام(پیامبر اعظم (ص) در بوستان سعدی)

مقتلی از ابوریحان بیرونی

با سلام.

در ماه صفر و نزدیک به اربعین حسینی هستیم. مقتلی که ابوریجان به صورت مختصر در آثار الباقیه نقل می کند را به صورت +Pdf در لینک زیر قرار داده ام. امید است استفاده فرمایید.

فایل را از اینجا دانلود کنید.

التماس دعا


علوم انسانی به عنوان زنگ تفریح!

نام: ...

نام خانوادگی:....

رشته کارشناسی: مهندسی مکانیک، IT، برق!!!

کارشناسی ارشد: ادیان و عرفان، فلسفه، تاریخ، ادبیات.

نیازی نیست که به نقد نظام آموزشی کشور بپردازم چون در حال حاضر نظام آموزشی نداریم! چند دانشگاه داریم البته اگر بتوانیم نام دانشگاه بنهیم!

در این نوشتار به اختصار نقد دانشجورا می کنیم. البته درست است که ریشه در نظام آموزشی باید جستجو شود اما نظر این است که نظام آموزشی به معنی حقیقی نداریم. (یاد اصلاح نامهای کنفسیوس افتادم! خدایش بیامرزاد)

آقای یا خانم X!

روی سخن با شماست. شما که انقدر باسوادی! اینقدر می فهمی! اینقدر رشته با کلاس خوندی! مهندس جان! چه شد که هوای علوم انسانی کردی؟

درد معنا داشتی؟ به دنبال حقیقت بودی؟ به دنبال آن بودی؟ از فنی و مهندسی خسته شدی؟ یا هزار دلیل دیگر؟

مهندس جان! علوم انسانی که زنگ تفریح نیست! شغل که داری، کلاس که داری، سواد هم هیییییی...

درد معنا داری؟ چند راه داری:

الف. هیئت

ب. سخنرانی مذهبی

ج. جلسات حافظ خوانی

د. کلاس های مهندس طاهری یا ایلیا م رام ا...!

مهندس جان! علوم انسانی که قلیان نیست هر وقت خواستی چاق کنی و حالی ببری و بعد هم هیچ...

درسته که انگار هیچ کسی متولی این علوم نیست اما وا.. با.. علوم انسانی علمه! روش دارد، اصول دارد، باید پوست بندازی تا بفهمی! هرچی فکر کنی سخته سخته سخته.

مهندس با 32 واحد به درجه کارشناسی ارشد نائل می شی و بعدشم دکترا ان شاءا... . بعد هم...

اما مهندس علوم انسانی اینی که من و تو می خوانیم نیست!

منشور کوروش دیدی، حس وطن پرستی بهت دست داده، از شیمی پا شدی اومدی تاریخ؟؟؟؟؟!!!!!!

الهیات! سخنرانی دکتر شریعنی شنیدی در تاکسی؟ حس سوربن!

ادبیات هم فقط مشاعره نیست!

شکر خدا به دلیل تنبلی ما علوم انسانی هابا 30% زبان رتبه می یاری و قبولی روزانه!

مهندس! حوصله و مجال سخن بیش از این نیست. اما تو رو به هر چی دوست داری اگر واقعا دغدغه علم و پژوهش نداری نیا اینجا. علوم انسانی خیلی جدیه. خیلی!

مهندس! علوم انسانی به اندازه کافی دشمن دارد در این کشور، جان عزیزت تو دیگر نه...

مهندس عیسی به دین خود و موسی به دین خود!

مهندس جان رو سر بنه به بالین....

اسلامی کردن علوم انسانی 1

 

 

 

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

 

((اِنَّ لِرَبکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))
 

 

گاهی باید نوشت! از سر درد.

 

چندی  پیش شندیم که دکتر اعوانی جای خود را به یکی دیگر از استادان داده اند. خوب پویایی در این حوزه ها همیشه نیاز بوده و مدیران باید جایگزین شوند. اما چند لحظه پیش نام رییس جدید موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه را دیدم. دکتر عبدالحسین خسروپناه. این روایت را در اینجا یافتم. دوستانی که فهمیدند چرا از سر درد که هیچ اما آنان که متوجه نشدند نگاهی به آثار علمی دکتر اعوانی و دکتر خسروپناه بیندازند تا درد مشترک داشته باشیم.

خوب خواندید حالا:

همراه شو عزیز! همراه شو عزیز!

کین درد مشترک

هرگز جدا جدا

درمان نمی شود!

نه!  نیازی نیست.

انتظار خبری نیست مرا.

خوب برگردیم به رزومه کاری. مولوی فرماید:

آن یکی پرسید اشتر را که هی

از کجا می آیی ای فرخونده پی

گفت از حمام گرم کوی تو

گفت خود پیداست از زانوی تو!

خدایش بیامرزد که سخن از زبان ما گفته است.

بحث بحث اسلامی کردن علوم انسانی است. من نیز بدون تعارف موافقم. اما راهکار آیا این است؟

آیا ما تا قرائت درستی از علوم انسانی غربی نداشته باشیم می توانیم علوم انسانی به روایت اسلامی را عرضه کنیم؟ و الله اعلم.

حال موسسه فلسفه کجاست؟

آدرسش را که از سایت موسسه بیابید. آنچه من یادم است ولیعصر، خیابان نوفولو شاتو، کوچه آراکلیان.

اما انجمن مکانی بود که در سال 1353 به همت سید حسین نصر و برخی از افراد حکومت پهلوی دایر شد.

این انجمن (که به موسسه تغییر نام داد.) همواره محل رفت و آمد بزرگان فلسفه، حکمت، دین شناسی، عرفان، کلام و دیگر علوم انسانی و اسلامی بود. البته گرایش غالب با تفکر سنت گرایان و جاویدان خرد بوده که خود شبه روایتی اسلامی از علوم انسانی و به نحوی منتقد علوم اسلامی به روایت غرب است.

 تاریخچه انجمن را اینجا بخوانید.

بزرگانی چون هانری کربن، ویلیام چیتیک، آیت الله محقق داماد، دکتر دینانی، دکتر اعوانی، دکتر عالیخانی و... در انجمن حضور داشته اند.

حال در یک فرآیند این موسسه تغییراتی اساسی کرده و یک روحانی جوان و احتمالا جویای نام این سمت را بر عهده گرفته. ضمن آرزوی موفقیت برای ایشان تسلیتی به همقطاران خود عرض می کنم. ما را در غم خود شریک بدانید. شاید یکم تند روی کنم اما توصیه می کنم گزارش تصویری مراسم تودیع را در کنار این عکس از اعضا و مدیران انجمن ببینید.

 

این نکته را عرض کنم که من مخالف استفاده از نیروهای متعد و جوان د حوزه علوم انسانی نیستم که هیچ، شدیدا هم موافقم اما آیا دکتر اعوانی متعهد نبودند؟ آیا در این مدیریت به تجربه نیاز نیست؟ آیا دکتر خسروپناه برای مدیریت پژوهشگاه مناسب تر نیستند؟ آیا از میان اعضای جوان تر انجمن نمی توان مدیری انخاب کرد؟

آیا حتی در صورت نیاز به تغییر نمی توان از یک روحانی دیگر استفاده کرد؟ نه از ایشان که از منتقدان شدید جاویدان خرد هستند و من خودم انتقاد نه چندان پرمبنای ایشان را در دانشکده فنی دانشگاه تهران دیدم.

بگذریم...

من هموراه به دوستان تاکید کردم که مد نظر داشته باشیم که بسیاری از علوم انسانی غربی و نظریه بزرگان این علوم در بافتاری مسیحی - غربی یا سکولار-غربی و یا بافتار هایی از این دست پروش یافته و نمی توان آن را به تمامه برای جامعه ایران تجویز کرد. بومی سازی علوم ضرورتی ست اجتناب ناپذیر اما اسلامی کردن علوم انسانی باید بر مبانی آکادمیک باشد تا مقبول جهانیان افتد و گرنه چیزی نیست جز محصور کرن جامعه علوم انسانی کشور در معیاری منحصر به فرد.

افسوس...

التماس دعا

یا علی

 

پراکنده گویی در مورد رشته ادیان و عرفان 1


رشته مطالعات ادیان هرچند در جهان غرب به صورت آمادمیک مثل دیگر علوم انسانی دیر متولد شد اما زود جای خود راباز کرد. در بسیاری از دانشگاههای معتبر دنیا از Soas گرفته تا هارواد و آکسفورد و دانشگاه آزاد برلین و سوربن و... به نامهای نزدیک به هم و رویکرهای مختلف کرسی های ادیان رشد و نمو کردند. ایران اسلامی هرچند که به یک معنا در رویکرد شبه آکادمیک ( در تعریف مدرن) با بزرگانی چون ابوریحان سرآغاز ادیان تطبیقی است اما این رشته به صورت مستقل در سالیان اخیر در دانشگاهها قوت یافت. البته نه به صورت امتداد یک سنت مطالعاتی ایرانی بلکه به عنوان ترجمانی از دین شناسی آکادمیک غرب. پیش و پس از انقلاب اسلامی بزرگانی چند درحوزه ادیان قلم زدند. از سید حسن تقی زاده و محمد محمدی گرفته تا عبدالحسین زرین کوب و  فتح الله مجتبایی و مجتهد شبستری و  دیگر استادانی که خواه در گروه ادیان و خواه گروههای تاریخ، ادبیات، فلسفه و.. با رویکرد علمی به مطالعات ادیان یا مطالعات اسلامی و عرفان پرداختند.

پس از انقلاب مراکز اصلی دانشگاهی ادیان دانشگاههای تهران، مشهد، تبریز، کاشان و سمنان بودند که در دوارن اخیر دانشگاه ادیان و مداهب به آنها اضافه شد. البته مراکزی چون گفتگوی تمدن ها و گفتگوی ادیان و دایرة المعارف ها و بنیاد های ایران شناسی و علوم انسانی نیز در این حوزه قدم هایی برداشته اند.

ضمن قدردانی از تمام بزرگوارانی که در حوزه مطالعات ادیان زحمت کشیده اند می خواهم انتقادی کوتاه به شرایط موجود مطالعات ادیان کنم.

هرچند در طی  این سالیان زحمات بسیاری توسط دلسوزان اندیشه و فرهنگ صورت گرفته اما در هیچ یک از حوزه های تالیف و ترجمه کتاب و مقالات علمی و پژوهشی و دیگر حوزه ها در حد و اندازه هایی که باید نبودیم. این مشکل را می توان به کل علوم انسانی کشور تعمیم داد که در این مقام بحثش نیست.

ما در این حوزه حتی ترجمه های  کم داریم چه رسد به تالیفات ارزشمند.

خبری از سمینارهای تخصصی در این رشته نیست. استادان گویا بی حوصله کنار کشیده اند و دانشجویان افسرده تر از همیشه به فکر شغلی برای آینده هستند. شغلی که ربطی به رشته شان نخواهد داشت! مجله های تخصصی ادیان بسیار کم هستند و آنچه هست کم بار است. در عرصه های جهانی هیچ نامی ازدانشگاه های ایران نیست و سخنی در دین شناسی زده نمی شود.

نمک نشناسی است که در این میان دوباره ذکر خیری از استادان گرامی ادیان نکنم. شاید در یک تقسیم بندی ساده باید سه دسته استاد ذکر کرد:

یک دسته از استادان گرامی واقعا دانش بالایی دارند و تالیفاتی هم دارند که به دلیل کمبود امکانات (!) یا عدم توجه کافی به این رشته نتوانسته اند آنچنان که باید در این حوزه فعالیت کنند.

دسته دوم استادانی که دانش کافی ندارند اما ادعایی هم ندارند. این دسته از استادان هرچند دانشی ندارند اما قابل تحملند. البته  این دسته نادرند.

دسته سوم که حجم کمی هم نیستند استادانی هستند که هرچند بهره ای از دین شناسی ندارند اما خود را در سطح ماکس مولر می پندارند.

ادامه دارد...

لائوزی و دائو ده جینگ



((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


((اِنَّ لِرَبکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))


تفکر رایج در غرب مهد تمدن را بین النهرین و تمدن های موجود میان دو رود می داند. اما آیا مردم در مکان های دیگر دنیا در انجماد بودند؟ 
بررسی های تاریخی، اجتماعی، دین شناسی نشان ازتمدن های با سابقه ای در جای جای جهان می کنند.

یکی از این تمدن های متفاوت سرزمینی است که ما امروز چین می خوانیم.

این سرزمین برای خود به دور از بین النهرین دین و تمدن و فرهنگ خاص خود را داشته که نه آریایی بوده و نه بین النهرینی و نه مصری!

هنگامی که تاریخ چین را می خوانیم بزرگی های این تمدن ما را به شگرف می آورد.

حال در رشته خود وقتی به سراغ این تمدن می رویم چه می یابیم؟

دو دین بزرگ در سرزمین چین  ( اگر مجاز به کاربرد چنین واژه ای در چین باشیم!) یکی مکتب کنفسیوس و دیگر مکتب دائوییسم هستند.

از آغاز مطالعه ادیان خاور دور همواره حکیمان دائویی برای من شگفت آور و راز آمیز بودند. لائوزی (=لائو تزو، لائوتزه، لائو تسه) و کتابش دائو ده جینگ (=تائو ته چینگ) برای من بیش از هر کتابی در خاور دور جذاب بود. در مقاله زیر به مقدمه ای در باب این حکیم و کتابش پرداخته ام.

با این حدیث از پیامبر اعظم (ص) به سراغ مقاله می رویم:

اطلبوا العلم و لو بالصین.

مقاله را از اینجا دانلود کنید. 

پست های دیگر ادیان چین در این وبلاگ را اینجا و اینجا بخوانید.

از آنجا که مقاله چاپ نشده است از نقل مطلب خودداری فرمایید.

نفحات

به نام خدا


سالیان پیش وبلاگ نویسی رونق بسیاری داشت، با رهیافت جامعه شناسانه شاید یکی از دلایل کم رونقی به وبلاگ ها (مراد همانند بلاگفا، بلاگ اسپات و... است) شبکه های اجتماعی باشد. این شبکه ها که ویژگی های بسیار جذابی دارند به تدریج عرصه را برای وبلاگ نویسی تنگ کردند هرچند کاربری آنها تا حدودی متفاوت است.

شاید یکی ار دلایل این اوضاع نفـــحـــات همین شبکه های اجتماعی به علاوه سستی نویسنده (یا نویسندگان!)آن باشد.

در این ایام که امتحانات نزدیک می شود من به یاد وبلاگ نویسی می افتم. قصد دارم چند مقاله کلاسی را اندک اندک در این وبگاه قرار دهم باشد به کار آید.