چند سال پيش، اواخر شب، خانمي با من تماس گرفت و من او را نمي شناختم. ايشان گفت من مشكلي دارم و مدتي است براي حل آن تلاش مي كنم و از افراد زيادي پرسيده ام، اما به پاسخ نرسيده ام، به من گفته اند ملكيان مي تواند پاسخ دهد . البته آثار شما را كه خوانده ام احساس نمي كنم بتوانيد پاسخ مرا بدهيد، اما به هر حال همه مرا به شما ارجاع داده اند. اين خانم سؤالش را طرح كرد و گفت من مدتي است نمي دانم قبر حضرت زهر ا(س) بالاخره در قبرستان بقيع است، يا در ميان منبر و محراب و اين برايم مسئله شده است . اولين پاسخي كه به ايشان دادم اين بود كه گفتم من واقعا به حال شما غبطه مي خورم؛ زيرا انساني كه واقعًا ديگر هيچ مشكلي در زندگي اش نداشته باشد، غير از اينكه فقط محل قبر حضرت زهر ا(س) را نداند، جدًا غبطه انگيز است و من به اين انسان غبطه مي خورم؛ زيرا من بايد ميلياردها مشكل را حل كنم تا به اين مسئله برسم كه محل قبر حضرت زهر ا(س) كجاست. بعد از اين هم به ايشان گفتم به من توضيح دهيد كه چگونه مي شود مشكل يك انسان در زندگي اش، چنين چيزي مي شود. يعني با حل شدن اين مسئله چه مشكلي از شما حل مي شود و چه دردي از شما دوا مي گردد. دانستن اينكه حضرت زهر ا(س) در كجاي عالم خاك شده اند، چه دردي را از ما دوا مي كند؟ ما بايد فكر قبر خودمان باشيم نه فكر قبر حضرت زهر ا(س). بايد ببينيم قبر ما به تعبير علمای ما و به تعبیر حدیث روضة من ریاض الجنة است و يا حفرة من حفر النیران. آيا ما بايد به فكر قبر خودمان باشيم؛ ما را به قبر حضرت زهرا(س) چه كار؟ اينكه انسان نمي فهمد حضرت زهرا(س) در هر جايي كه باشد، ربطي به ما ندارد ناشي از بي توجهي به خود است . ما بايد اگر خيلي برايمان مهم است، بكوشيم مانند حضرت زهر ا(س) زندگي كنيم؛ حتي نه مثل حضرت زهر ا(س)، بلكه ذره اي از آنچه آنها در زندگي شان داشته اند، ما هم در زندگي مان پياده كنيم.
(مصطفی ملکیان)