"آ" الف (مدح امیرالمومنین از عمادالدین نسیمی)

به نام او

سال ها پیش (ششم مردادماه 86) شعری از عمادالدین نسیمی در مدح امیر المومنین (ع) نقل کردم. حال که در ایام شهادت  حضرت امیر (ع) هستیم، مناسب دیدم که این شعر را نقل کنم که هم مدح مولا را دوباره بخوانیم و هم یادی از آن سال ها کنم.
التماس دعا.


 

این شعر زیبا متعلق به " عماد الدین نسیمی" است. در مورد احوال عماد الدین تا آنجا که من می دانم اخبار زیادی در دست نیست. به طور مختصر می توان گفت که او حروفیه بوده است.در سال۰ ۷۷هــ.ق متولد شده است و در سال  ۸۲۱هــ.ق مقتول شده است و آرامگاهش در حلب همچنان پابرجاست. عماد الدین شاعری متوسط است و اشعارش لبریز از عقاید حروفیه.

و اما در مورد این شعر. شعر زیر به نظر من یکی از جامع ترین( نه بهترین) مدح های امام علی(ع) است. این شعر پر است از آرایه های معنوی ای چون: مراعات النظیر و تلمیح و تضمین و نیز مملو است از آرایه های لفظی چون: واج آرایی٬ جناس و قافیه های درونی و میانی. بهتر است به جای توضیحات ناقص بنده خودتان این شعر را مطالعه فرمایید.

آ" الف اول امیر و اعلم و اعلا علی است          افتخار اولیاء الله مولانا علی است

"ب" براه بارگاه کبریا با مصطفی               بر براق برق رو بالاتر از بالا علی است

متن کامل شعر در ادامه مطلب


 

ادامه نوشته

شرح قصه های مثنوی/ دکتر ناصر گذشته

به نام خدا




دوستان عزیز و مخاطبین فرهیخته نفحات

به اطلاع می رسانم که جلسات شرح قصه های مثنوی توسط  استاد گرامی دکتر ناصر گذشته برگزار می گردد.

این جلسات  دوشنبه ها ساعت 17 در باغ موزه هنر ایرانی برگزار می شود.

حضور در این جلسات را برای دوستان و علاقه مندان به مثنوی توصیه می کنم.

لازم به ذکر است دکتر ناصر گذشته دانش آموخته فلسفه و کلام اسلامی و عضو هیئت علمی گروه ادیان و عرفان دانشگاه تهران هستند.

برای اطلاعات بیشتر می توانید کامنت بگذارید یا به بنده ایمیل بفرستید.

با تشکر.


نشانی باغ موزه هنر ایرانی:  تهران، میدان تجریش، خیابان شهید دربندی (مقصودبیگ)، خیابان دکتر حسابی، شماره‌ی 30. همچنین از خیابان شهید فیاضی (فرشته) نیز مسیر مناسبی وجود دارد.

خدا رحمت کند آنه ماری شیمل را!



شيمل در آخرين صفحات زندگينامه خودنوشتش که کمتر از يک سال پيش از مرگ او منتشر شد، با دوستان ويارانش چنين وداع مي کند:

«آينده با خود چه به ارمغان خواهد آورد؟ نمي دانم. من تنها مي توانم به صلح ،به تفاهم بهتر و بيشتر و احترام متقابل اميد داشته باشم. من از اين ضرب المثل دريانوردان که از مادرم آموختم پيروي مي کنم که مي گويد: «به بهترين ها اميد داشته باش و آمادهء بدترين ها باش!». مادرم افزون بر اين به من آموخت که بيهوده غصهء چيزي را نخورم؛ آنچنانکه در يکي از قصه هاي شرقي مورد علاقهء او آمده است: «صد نفر از طاعون مردند و هزار نفر از ترس طاعون». به نظرم اين سخن، پندي حکيمانه براي جامعهء ماست که هر روز زير آماج هشدارها و اعلام خطرهاي جديد و خبرهاي گيج کننده قرار دارد.

و چه اميد و آرزويي براي خود دارم؟ با نگاهي به آموخته ها و آزموده هايم و برخي از رويدادهاي زندگي ام، شب سال نو 2002 ميلادي را، همزبان با شاعر و شرقشناس محبوبم، فريدريش روکرت، به پايان مي برم که مي گويد:

اگر فردا مرگ به سراغم آيد

چه باک، که بارِ خود به منزل رسانده ام

و اگر رخصت زيستن بيابم، ده سالِ دگر

پيمودن راه و کار نيز دانم، باري و بعد؟

 من به اين سخن پيامبر اسلام که از دوران نوجواني به ياد دارم، مي انديشم كه: مردمان خفته اند و چون بميرند بيدار شوند. («الناسُ نيام فِاذا ماتوا اِنتبهوا»). و من به آن بيداري باور دارم؛ آن بيداري که ما نه قادر به توصيف آنيم و نه توان به تصوير کشيدنش داريم.

تا لقاي روي يار

گم شوم، فاني شوم».

خسرو ناقد، نشريه «کتاب هفته». شماره 167 شنبه 25 بهمن 1382

برای مخاطبان نفحات و دوستانی که دستی از دور و نزدیک بر آتش دین شناسی، اسلام شناسی، مطالعات عرفان و حوزه های دیگر دارند آنه ماری شیمل نام آشنایی ست.

پژوهشگری باپشتکار و عشق. کسی که یک پدیدارشناس واقعی بود. رویکرد همدلانه او در دین شناسی و اسلام شناسی ستودنی بود ( و هست!) آثار فراوان او نه تنها آثار پژوهشی در خور و شایسته ای هستند بلکه برای مطالعه آزاد نیز بسیارشیرین و جذاب و دلچسب اند.

وبسایت علی نامه تصویری را از سنگ مزار مرحومه شیمل قرار داده، که بسیار تاثیر گذار است.

پسندیده دیدم برای دوستان نیز نقل کنم. بر روی مزار او حدیثی از نبی مکرم اسلام (ص)(و گویا منقول از امام علی (ع))  نیز هست) نوشته شده است. "الناس نیام، فاذا ماتوا انتبهوا"

این تصویر برای من این پیام را داشت که آنه ماری شیمل پیام اسلام و عرفان اسلامی را درک کرده و ان شأالله بر اسلام حقیقی و حقیقت اسلام وفات کرده است.

خداوند او را با اولیاء الله مشهور گرداند.

در حقیقت بهانه این پست میلاد نبی مکرم اسلام (ص) بود. میلادش بر همه عالمیان مبارک که رحمت للعالمین است.

 نیز بنگرید:

آنه ماري شيمل، شكوه شرق شناسي آلماني

پروفسور آنه ماری شیمل

"ضیافته الموت"

((بسم الله الرحمن الرحیم))

 

"ضیافته الموت"*

مرگ نزد عرفای اسلامی زیباترین لحظه زندگیست. "لقاء الله"٬ آرزوی عارف است.

"خرّم آن روز کزاین منزل ویران بروم"

"دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن"

"در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم"

"ای دوست قبولم کن و جانم بستان"

"بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید"

در ادب عرفانی پارسی از این دست تعبیرات فراوان است. این معارف مانند دیگر معرفت های ادب پارسی نشأت گرفته از معارف و تعلیمات ناب اسلامی است. یکی از این معارف "صحیفه سجادیه" است. "صحیفه" مناجات عارفانۀ السید الساجدین و الامام العارفین، حضرت سجاد(ع) با معبود است.
در ادامه مطلب ترجمۀ یکی از دعاهای آن حضرت" به هنگام شنیدن خبر مرگ و در یاد مرگ" آورده شده است. به امید خداوند و کمک دوستان در پست های بعدی مطالبی دربارۀ مرگ در ادبیات عرفانی پارسی نگاشته خواهد.


* اصل این پست برای5 سال پیش (سوم مهرماه 1386) بود اما به دلایلی دوباره در صدر قرار دادم. م.ا.محب علی

ادامه نوشته

فهرست آثار هانری کربن

بسم  الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین

ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات من رحمته الا فتعرضوا لها


بدون شک هانری کربن(1903-1978)  جزء بزرگترین دین شناسان، ایران شناسان و شیعه شناسان تاریخ دین شناسی ست. او همچنین از اندیشمندان برجسته قرن بیستم به حساب می رود. تلاش های او در کرسی اسلام شناسی مرکز مطالعات عالی دانشگاه سوربن، دانشگاه تهران، انجمن حکمت و فلسفه و.... بر اهل پژوهش آشکار است. نظر به آثار هانری کربن همواره مایه افتخار من به مکتب تشیع بوده است. نه اینکه اثبات حقانیت مکتب حقه شیعه نیازمند سخن کربن باشد، نه اینگونه نیست. اما جذابیت های یک مکتب اینچنینی برای کسی که به نحوی شاگرد مارتین هایدگر بوده است نشان از عمق باطنی این مکتب و یپام آن برای انسان معاصر دارد. برای مثال  کتاب های تاریخ فلسفه اسلامی، ارض ملکوت، مکاتبات با علامه طباطبایی و... هانری کربن را بنگرید.

آری، یونگ، ایلیاده، کربن و دیگر همقطارانشان اثبات کردند خدا نمرده است و انسان همواره با خداست. خدا نیز هیچ گاه انسان را تنها نمی گذارد. یاد جمله الیاده افتادم. روز درگذشت هانری کربن؛ میرچیا الیاده در دفتر خاطراتش در تاریخ 7 اکتبر 1978 نوشت: "هانری زجر نکشید. با صفا و آرامش مرد؛ چه مطمئن بود که فرشته ی نگهبانش او را انتظار می کشد".

 


هانری کربن (سمت چپ تصویر) به همراه کارل گوستاو یونگ (سمت راست تصویر)

در ادامه مطلب فهرستی از آثار کربن که آقای اوگوستن لوپز توپاژاس آماده کرده اند را آورده ام. همچنین فایل +pdf این فهرست را از اینجا دریافت کنید:

فهرست آثار هانری کربن (350 kb)

چاپ این صفحه



ادامه نوشته

فقر فکری مکتب تفکیک

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


مکتب تفکیک هرچند با نام بزرگوارانی چون میرزا مهدی اصفهانی و حلبی و  محمدرضا حکیمی پیوند خورده اما اخیرا قرائتی از آن توسط آقای مهدی نصیری و با مجله سِمات ارائه شده است. البته مباحث ایشان به صورت ژورنالیستی و عمومی نقل رسانه ها شده است.

دکتر حسن انصاری پژوهشگر کلام و فرق شیعه (که اخیرا کارهایی هم با دکتر زابینه اشمیتکه در دانشگاه آزاد برلین انجام داده اند) در چند مقاله به نقد و بررسی این مکتب و آراء و اندیشه بزرگان آن پرداخته اند. در این مقاله ایشان به جایگاه لافکری و شهود و وجدان در مکتب تفکیک پرداخته اند.

فایل Pdf+ مقاله را از اینجا دریافت کنید:

فقر فکری مکتب تفکیک (336 kb)

همچنین برای دریافت مقاله فلسفه ستیزی در مکتب تفکیک به اینجا مراجعه کنید.

بدون شرح!








فتح الله مجتبایی*، غلامعلی حدادعادل، حجت الاسلام سید محمود دعایی در جایزه فتح الله مجتبایی، شهرکتاب

* هرچند علم دین شناسی در این مرز و بوم سابقه هزار ساله دارد ( از ابوریحان و....) اما فتح الله مجتبایی اگر پدر علم ادیان آکادمیک در ایران نباشد، پدر خوانده آن هست! خداوند حفظش کند.

جزوه و خلاصه نویسی درس ایران باستان دکتر زروانی


((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


فکر کنم در این 5 سال او در باب امتحانات چیزی در نــفـــحـــاتـــ ننگاشته ام، اما این بار امر دوستان را اجابت کردم.

دوست گرامی (ع.)* چندی روزی زحمت کشیدند و خلاصه ای از چندین کتاب را برای امتحان ایران باستان کارشناسی ارشد ادیان و عرفان آماده کردند. امید است که دوستان را به کار آید.

البته یادآور شوم که این خلاصه اشاره وار است. همچنین متناسب با سبک شاعرانه مانی وار گنوستیک* ایشان.

به امید موفقیت همه دوستان در این آزمون و آزمون های دیگر زندگی.

فایل را از اینجا دریافت کنید.

م.ا.محب علی


* مراد علیه السلام نیست! مختصر نام ایشان است.

* البته به ریشه های غیر گنوسی اندیشه مانی تا حدی واقفم! آن کس که تاج  گل.....

امام حسین (ع) از نظر مولوی


((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


گذشته از بحث تشیع یا تسنن بزرگان عرفا و صوفیه چون حافظ، مولوی، سعدی و...  و یا بحث دیگری که آنان را سنیان متشیع می خواند؛ ارادت ویژه عرفا و صوفیه به اهل بیت (ارادتی که متفاوت از محبت مألوف اهل سنت به اهل بیت است) واضح و مبرهن است.

امروز اربعین سید الشهدا (ع)، به مقاله ای از دکتر سید سلمان صفوی با نام "امام حسین (ع) از نظر مولوی برخوردم که به نظرم مفید است.

فایل +Pdf مقاله را از اینجا دریافت کنید.

البته پوزش می طلبم که اخیرا راه نقل قول را پیش گرفته ایم.

همچنین بنگرید به: چه وصفت کند سعدی نا تمام(پیامبر اعظم (ص) در بوستان سعدی)

علوم انسانی به عنوان زنگ تفریح!

نام: ...

نام خانوادگی:....

رشته کارشناسی: مهندسی مکانیک، IT، برق!!!

کارشناسی ارشد: ادیان و عرفان، فلسفه، تاریخ، ادبیات.

نیازی نیست که به نقد نظام آموزشی کشور بپردازم چون در حال حاضر نظام آموزشی نداریم! چند دانشگاه داریم البته اگر بتوانیم نام دانشگاه بنهیم!

در این نوشتار به اختصار نقد دانشجورا می کنیم. البته درست است که ریشه در نظام آموزشی باید جستجو شود اما نظر این است که نظام آموزشی به معنی حقیقی نداریم. (یاد اصلاح نامهای کنفسیوس افتادم! خدایش بیامرزاد)

آقای یا خانم X!

روی سخن با شماست. شما که انقدر باسوادی! اینقدر می فهمی! اینقدر رشته با کلاس خوندی! مهندس جان! چه شد که هوای علوم انسانی کردی؟

درد معنا داشتی؟ به دنبال حقیقت بودی؟ به دنبال آن بودی؟ از فنی و مهندسی خسته شدی؟ یا هزار دلیل دیگر؟

مهندس جان! علوم انسانی که زنگ تفریح نیست! شغل که داری، کلاس که داری، سواد هم هیییییی...

درد معنا داری؟ چند راه داری:

الف. هیئت

ب. سخنرانی مذهبی

ج. جلسات حافظ خوانی

د. کلاس های مهندس طاهری یا ایلیا م رام ا...!

مهندس جان! علوم انسانی که قلیان نیست هر وقت خواستی چاق کنی و حالی ببری و بعد هم هیچ...

درسته که انگار هیچ کسی متولی این علوم نیست اما وا.. با.. علوم انسانی علمه! روش دارد، اصول دارد، باید پوست بندازی تا بفهمی! هرچی فکر کنی سخته سخته سخته.

مهندس با 32 واحد به درجه کارشناسی ارشد نائل می شی و بعدشم دکترا ان شاءا... . بعد هم...

اما مهندس علوم انسانی اینی که من و تو می خوانیم نیست!

منشور کوروش دیدی، حس وطن پرستی بهت دست داده، از شیمی پا شدی اومدی تاریخ؟؟؟؟؟!!!!!!

الهیات! سخنرانی دکتر شریعنی شنیدی در تاکسی؟ حس سوربن!

ادبیات هم فقط مشاعره نیست!

شکر خدا به دلیل تنبلی ما علوم انسانی هابا 30% زبان رتبه می یاری و قبولی روزانه!

مهندس! حوصله و مجال سخن بیش از این نیست. اما تو رو به هر چی دوست داری اگر واقعا دغدغه علم و پژوهش نداری نیا اینجا. علوم انسانی خیلی جدیه. خیلی!

مهندس! علوم انسانی به اندازه کافی دشمن دارد در این کشور، جان عزیزت تو دیگر نه...

مهندس عیسی به دین خود و موسی به دین خود!

مهندس جان رو سر بنه به بالین....

اسلامی کردن علوم انسانی 1

 

 

 

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

 

((اِنَّ لِرَبکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))
 

 

گاهی باید نوشت! از سر درد.

 

چندی  پیش شندیم که دکتر اعوانی جای خود را به یکی دیگر از استادان داده اند. خوب پویایی در این حوزه ها همیشه نیاز بوده و مدیران باید جایگزین شوند. اما چند لحظه پیش نام رییس جدید موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه را دیدم. دکتر عبدالحسین خسروپناه. این روایت را در اینجا یافتم. دوستانی که فهمیدند چرا از سر درد که هیچ اما آنان که متوجه نشدند نگاهی به آثار علمی دکتر اعوانی و دکتر خسروپناه بیندازند تا درد مشترک داشته باشیم.

خوب خواندید حالا:

همراه شو عزیز! همراه شو عزیز!

کین درد مشترک

هرگز جدا جدا

درمان نمی شود!

نه!  نیازی نیست.

انتظار خبری نیست مرا.

خوب برگردیم به رزومه کاری. مولوی فرماید:

آن یکی پرسید اشتر را که هی

از کجا می آیی ای فرخونده پی

گفت از حمام گرم کوی تو

گفت خود پیداست از زانوی تو!

خدایش بیامرزد که سخن از زبان ما گفته است.

بحث بحث اسلامی کردن علوم انسانی است. من نیز بدون تعارف موافقم. اما راهکار آیا این است؟

آیا ما تا قرائت درستی از علوم انسانی غربی نداشته باشیم می توانیم علوم انسانی به روایت اسلامی را عرضه کنیم؟ و الله اعلم.

حال موسسه فلسفه کجاست؟

آدرسش را که از سایت موسسه بیابید. آنچه من یادم است ولیعصر، خیابان نوفولو شاتو، کوچه آراکلیان.

اما انجمن مکانی بود که در سال 1353 به همت سید حسین نصر و برخی از افراد حکومت پهلوی دایر شد.

این انجمن (که به موسسه تغییر نام داد.) همواره محل رفت و آمد بزرگان فلسفه، حکمت، دین شناسی، عرفان، کلام و دیگر علوم انسانی و اسلامی بود. البته گرایش غالب با تفکر سنت گرایان و جاویدان خرد بوده که خود شبه روایتی اسلامی از علوم انسانی و به نحوی منتقد علوم اسلامی به روایت غرب است.

 تاریخچه انجمن را اینجا بخوانید.

بزرگانی چون هانری کربن، ویلیام چیتیک، آیت الله محقق داماد، دکتر دینانی، دکتر اعوانی، دکتر عالیخانی و... در انجمن حضور داشته اند.

حال در یک فرآیند این موسسه تغییراتی اساسی کرده و یک روحانی جوان و احتمالا جویای نام این سمت را بر عهده گرفته. ضمن آرزوی موفقیت برای ایشان تسلیتی به همقطاران خود عرض می کنم. ما را در غم خود شریک بدانید. شاید یکم تند روی کنم اما توصیه می کنم گزارش تصویری مراسم تودیع را در کنار این عکس از اعضا و مدیران انجمن ببینید.

 

این نکته را عرض کنم که من مخالف استفاده از نیروهای متعد و جوان د حوزه علوم انسانی نیستم که هیچ، شدیدا هم موافقم اما آیا دکتر اعوانی متعهد نبودند؟ آیا در این مدیریت به تجربه نیاز نیست؟ آیا دکتر خسروپناه برای مدیریت پژوهشگاه مناسب تر نیستند؟ آیا از میان اعضای جوان تر انجمن نمی توان مدیری انخاب کرد؟

آیا حتی در صورت نیاز به تغییر نمی توان از یک روحانی دیگر استفاده کرد؟ نه از ایشان که از منتقدان شدید جاویدان خرد هستند و من خودم انتقاد نه چندان پرمبنای ایشان را در دانشکده فنی دانشگاه تهران دیدم.

بگذریم...

من هموراه به دوستان تاکید کردم که مد نظر داشته باشیم که بسیاری از علوم انسانی غربی و نظریه بزرگان این علوم در بافتاری مسیحی - غربی یا سکولار-غربی و یا بافتار هایی از این دست پروش یافته و نمی توان آن را به تمامه برای جامعه ایران تجویز کرد. بومی سازی علوم ضرورتی ست اجتناب ناپذیر اما اسلامی کردن علوم انسانی باید بر مبانی آکادمیک باشد تا مقبول جهانیان افتد و گرنه چیزی نیست جز محصور کرن جامعه علوم انسانی کشور در معیاری منحصر به فرد.

افسوس...

التماس دعا

یا علی

 

پراکنده گویی در مورد رشته ادیان و عرفان 1


رشته مطالعات ادیان هرچند در جهان غرب به صورت آمادمیک مثل دیگر علوم انسانی دیر متولد شد اما زود جای خود راباز کرد. در بسیاری از دانشگاههای معتبر دنیا از Soas گرفته تا هارواد و آکسفورد و دانشگاه آزاد برلین و سوربن و... به نامهای نزدیک به هم و رویکرهای مختلف کرسی های ادیان رشد و نمو کردند. ایران اسلامی هرچند که به یک معنا در رویکرد شبه آکادمیک ( در تعریف مدرن) با بزرگانی چون ابوریحان سرآغاز ادیان تطبیقی است اما این رشته به صورت مستقل در سالیان اخیر در دانشگاهها قوت یافت. البته نه به صورت امتداد یک سنت مطالعاتی ایرانی بلکه به عنوان ترجمانی از دین شناسی آکادمیک غرب. پیش و پس از انقلاب اسلامی بزرگانی چند درحوزه ادیان قلم زدند. از سید حسن تقی زاده و محمد محمدی گرفته تا عبدالحسین زرین کوب و  فتح الله مجتبایی و مجتهد شبستری و  دیگر استادانی که خواه در گروه ادیان و خواه گروههای تاریخ، ادبیات، فلسفه و.. با رویکرد علمی به مطالعات ادیان یا مطالعات اسلامی و عرفان پرداختند.

پس از انقلاب مراکز اصلی دانشگاهی ادیان دانشگاههای تهران، مشهد، تبریز، کاشان و سمنان بودند که در دوارن اخیر دانشگاه ادیان و مداهب به آنها اضافه شد. البته مراکزی چون گفتگوی تمدن ها و گفتگوی ادیان و دایرة المعارف ها و بنیاد های ایران شناسی و علوم انسانی نیز در این حوزه قدم هایی برداشته اند.

ضمن قدردانی از تمام بزرگوارانی که در حوزه مطالعات ادیان زحمت کشیده اند می خواهم انتقادی کوتاه به شرایط موجود مطالعات ادیان کنم.

هرچند در طی  این سالیان زحمات بسیاری توسط دلسوزان اندیشه و فرهنگ صورت گرفته اما در هیچ یک از حوزه های تالیف و ترجمه کتاب و مقالات علمی و پژوهشی و دیگر حوزه ها در حد و اندازه هایی که باید نبودیم. این مشکل را می توان به کل علوم انسانی کشور تعمیم داد که در این مقام بحثش نیست.

ما در این حوزه حتی ترجمه های  کم داریم چه رسد به تالیفات ارزشمند.

خبری از سمینارهای تخصصی در این رشته نیست. استادان گویا بی حوصله کنار کشیده اند و دانشجویان افسرده تر از همیشه به فکر شغلی برای آینده هستند. شغلی که ربطی به رشته شان نخواهد داشت! مجله های تخصصی ادیان بسیار کم هستند و آنچه هست کم بار است. در عرصه های جهانی هیچ نامی ازدانشگاه های ایران نیست و سخنی در دین شناسی زده نمی شود.

نمک نشناسی است که در این میان دوباره ذکر خیری از استادان گرامی ادیان نکنم. شاید در یک تقسیم بندی ساده باید سه دسته استاد ذکر کرد:

یک دسته از استادان گرامی واقعا دانش بالایی دارند و تالیفاتی هم دارند که به دلیل کمبود امکانات (!) یا عدم توجه کافی به این رشته نتوانسته اند آنچنان که باید در این حوزه فعالیت کنند.

دسته دوم استادانی که دانش کافی ندارند اما ادعایی هم ندارند. این دسته از استادان هرچند دانشی ندارند اما قابل تحملند. البته  این دسته نادرند.

دسته سوم که حجم کمی هم نیستند استادانی هستند که هرچند بهره ای از دین شناسی ندارند اما خود را در سطح ماکس مولر می پندارند.

ادامه دارد...

لائوزی و دائو ده جینگ



((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


((اِنَّ لِرَبکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))


تفکر رایج در غرب مهد تمدن را بین النهرین و تمدن های موجود میان دو رود می داند. اما آیا مردم در مکان های دیگر دنیا در انجماد بودند؟ 
بررسی های تاریخی، اجتماعی، دین شناسی نشان ازتمدن های با سابقه ای در جای جای جهان می کنند.

یکی از این تمدن های متفاوت سرزمینی است که ما امروز چین می خوانیم.

این سرزمین برای خود به دور از بین النهرین دین و تمدن و فرهنگ خاص خود را داشته که نه آریایی بوده و نه بین النهرینی و نه مصری!

هنگامی که تاریخ چین را می خوانیم بزرگی های این تمدن ما را به شگرف می آورد.

حال در رشته خود وقتی به سراغ این تمدن می رویم چه می یابیم؟

دو دین بزرگ در سرزمین چین  ( اگر مجاز به کاربرد چنین واژه ای در چین باشیم!) یکی مکتب کنفسیوس و دیگر مکتب دائوییسم هستند.

از آغاز مطالعه ادیان خاور دور همواره حکیمان دائویی برای من شگفت آور و راز آمیز بودند. لائوزی (=لائو تزو، لائوتزه، لائو تسه) و کتابش دائو ده جینگ (=تائو ته چینگ) برای من بیش از هر کتابی در خاور دور جذاب بود. در مقاله زیر به مقدمه ای در باب این حکیم و کتابش پرداخته ام.

با این حدیث از پیامبر اعظم (ص) به سراغ مقاله می رویم:

اطلبوا العلم و لو بالصین.

مقاله را از اینجا دانلود کنید. 

پست های دیگر ادیان چین در این وبلاگ را اینجا و اینجا بخوانید.

از آنجا که مقاله چاپ نشده است از نقل مطلب خودداری فرمایید.

خانه ملکوت پدر

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


((اِنَّ لربکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))


مقاله زیر پراکنده گو یی هایی در باب تاریخ و فلسفه تاریخ است.
این نوشته به درخواست دوستی در چند ساعت نگاشته شده است و ایراداتی دارد، هرچند سعی شده است که تا حد امکان منابع و ارجاعات دقیق باشند.
دیدگاه نویسنده تنها یک رویکرد است و اینگونه فرض نشده که تنها دیدگاه صحیح این است.
امید است دوستان و اهل پژوهش از این نوشتار استفاده برند و نویسنده را از رهنمون ها و نقدهای ارزنده شان محروم نگردانند.
با تشکر.
م.ا.محب علی
فایل pdf+ را از اینجا دریافت کنید.

ور عشق نباشد به چه کار آید دل       

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


((اِنَّ لِرَبکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))

نفحات...

قرار بود اینجا جای بهتری باشد.

هنوز هم ادامه می دهیم.

توکل بر خدا.


عزیر الدین نسفی (متوفی به قرن 7)  از بزرگان صوفیه جانب الشرقی ست.

در باب مقام مغفول این عارف و نویسنده بزرگ صوفی سخن بسیار است که اندکی پیش( فروردین 87!) مقدمه ای گفته ام. (نک: اینجا )   اما آنچه در این ایام و احوال جای گفتن دارد، رساله ای است از کتاب الانسان الکامل در بیان عشق.

گزیده ای از این رساله ژرف عرفانی را در ذیل آورده ام.

از دوستان گرامی خواستارم این رساله (که دوفصل از آن، یکی در بیان میل و ارادت و محبت و عشق و دیگری در بیان عشق مجازی را آورده ام) را با تعمق و توجه و نیز نیم نگاهی به مقدمه مذکور مطالع فرمایند.

امید است که...(خودتان پر کنید!)



در بیان میل و ارادت و محبت و عشق [رسالۀ هفتم در بیان عشق، فصل اوّل، 161-159]
 بدان _اعزّک الله فی الدارین_ که ذاکران چهار مرتبه دارند: بعضی در مرتبۀ میل اند، و بعضی در مرتبۀ ارادت اند، و بعضی در مرتبۀ محبّت اند، و بعضی در مرتبۀ عشق اند. و از اهل تصوّف هر که را عروج افتاد، در مرتبۀ چهارم افتاد.  و تا ذاکر به مرتبۀ چهارم نرسید، روح او را عروج میّسر نشود. و ما این هر چهار مرتبه را به شرح تقریر کنیم، تا سالکان ذاکر بدانند که هر یک در کدام مرتبه اند.
ادامه نوشته

یک شبی بیدار شو!

 

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

يعني همه جا عکس رخ يار توان ديد!

 

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

 

 

   "مخمس شیخ بهایی بر اساس غزل خیالی بخارایی"

بدون شرح!

تا کي به تمناي وصال تو يگانه                        اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه

خواهد که سرآيد غم هجران تو يا نه                 (( اي تيره غمت را دل عشاق نشانه

    جمعي به تو مشغول و تو غايب ز ميانه))

رفتم به در صومعه عابد و زاهد                          ديدم همه را پيش رخت راکع و ساجد

در ميکده رهبانم و در صومعه عابد                     ((گه معتکف ديرم و گه ساکن مسجد

       يعني که تو را مي‌طلبم خانه به خانه))

روزي که برفتند حريفان پي هر کار                      زاهد سوي مسجد شد و من جانب خمار

من يار طلب کردم و او جلوه‌گه يار                      (( حاجي به ره کعبه و من طالب ديدار

          او خانه همي جويد و من صاحب خانه))

هر در که زنم صاحب آن خانه تويي تو                   هر جا که روم پرتو کاشانه تويي تو

در ميکده و دير که جانانه تويي تو                        ((مقصود من از کعبه و بتخانه تويي تو

                 مقصود تويي، کعبه و بتخانه بهانه))

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان ديد                   پروانه در آتش شد و اسرار عيان ديد

عارف صفت روي تو در پير و جوان ديد                      (( يعني همه جا عکس رخ يار توان ديد

                 ديوانه منم، من که روم خانه به خانه))

عاقل به قوانين خرد راه تو پويد                                 ديوانه برون از همه آئين تو جويد

تا غنچهء بشکفتهء اين باغ که بويد                           ((هر کس به بهاني صفت حمد تو گويد

                  بلبل به غزل خواني و قُمري به ترانه))

بيچاره بهايي که دلش زار غم توست                        هر چند که عاصي است ز خيل خدم توست

اميد وي از عاطفت دم به دم توست                           ((تقصير "خيالي" به اميد کرم توست

                      يعني که گنه را به از اين نيست بهانه!))

حافظ 1- کنگره عرش

 

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین)) 

 

بی من مرو! 05, 2009 

 

 مقدمه ای بر غزلی از حافظ*

چند و قتی است که دوستان مرا محکوم به قدر نادانستن منزلت حضرت حافظ (علیه رحمة) می کنند، حال که می اندیشم می بینم که شاید در ظاهر حق با دوستان است و من در "نفحات" سخنی از آنحضرت نرانده و شعری از او نخوانده ام. چند روز قبل ناگاه به یاد شعر "کنگره عرش" حافظ افتادم. درست یادم نمی آمد اما چهار بیت را به خاطر آوردم و سپس تطبیق دادم.

واقعا شعر عمیقی است، به قول استاد فاطمی نیا  "در زیر آسمان نظیرش گفته نشده است!!".( البته در مورد اشعار دیگری فرمودند) هر چند اشعار ی با این مضمون در ادب فارسی فروانند و یا بهتر بگویم جوهره ادب عرفانی فارسی همین است. "فراخواندن به استعلا"، "عرشی و ملکوتی شدن"، "آنجهانی شدن" و تعابیری بسیاری که خواننده آشنا به ادب فارسی می داند.

آری در نظر عارف و صوفی جهان محضر خداست. محل عروج است. اگر لحظه ای در این جهان درنگ دارد، اطاعت امر او، پرستش او و عشقبازی با  اوست.

مطیع امر تو ام گر دلم بخواهی سوخت!

عارف اگر در پی روزیست نه از برای روزیست، از آن است که روزی را در عبادت حق بسر برد و بندگی او را کند و فرمانبرداری امر  نبی(ص) را که این تلاش را برابر جهاد دانست.

آری عارف تعلق ندارد به هیچ چیز، هرچند همه چیز با او باشند.

 عارف ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است!

حافظ چه شنیده است در میخانه!

انسان خلیفه الله است، انسان کلیم الله است و انسان حبیب الله است! نشیمن او نه این کنج محنت آباداست!

 مقام در سدره دارد در جوار حق! و در اینجا قدر نبی(ص) را دریاب!(هر چند نتوانی!) که از سدره گذشت و جبریل گذشتن نتوانست.

اگر یک سر مو فراتر پرم

فروغ تجلی بسوزد پرم!

 آخر حق انسان را برگزید!

 فرشته عشق نداند که چیست!

سلطان العشاق عین القضات همدانی در تمهیدات می گوید:

((ای عزیز به خدا رسیدن فرض است و لابد هر چه به واسطه آن به خدا رسند، فرض باشد به نزدیک طالبان. عشق بنده را به خدا می رساند، پس عشق از بهر این معنی فرض راه آمد... .))

"کنگره عرش " شاید ملکوت است. صفیر الهی هر لحظه سالک را می خواند به جایگاه حقیقی خود بازگرد

زیاده سخن راندم. این اندکی از دریافتها من از ابیات آغازین این شعر بود، هرچند واضح است برداشت و دریافت من تنها برداشت ممکن نیست و  دوستان خواننده را  چه بسیار برداشتهای دقیق تر و ظریفتر باشد که امیدورام  در نظرات خود بنگارند.

بیا که قصر امل سخت سست بنیادستغلام همت آنم که زیر چرخ کبودچه گویمت که به میخانه دوش مست و خرابکه ای بلندنظر شاهباز سدره نشینتو را ز کنگره عرش می​زنند صفیرنصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آرغم جهان مخور و پند من مبر از یادرضا به داده بده وز جبین گره بگشایمجو درستی عهد از جهان سست نهادنشان عهد و وفا نیست در تبسم گلحسد چه می​بری ای سست نظم بر حافظ بیار باده که بنیاد عمر بر بادستز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادستسروش عالم غیبم چه مژده​ها دادستنشیمن تو نه این کنج محنت آبادستندانمت که در این دامگه چه افتادستکه این حدیث ز پیر طریقتم یادستکه این لطیفه عشقم ز ره روی یادستکه بر من و تو در اختیار نگشادستکه این عجوز عروس هزاردامادستبنال بلبل بی دل که جای فریادستقبول خاطر و لطف سخن خدادادست
 

*. این مقدمه چندین ماه پیش نگاشته شده بود،  با اندکی تغییر منتشر کردم. 

آشنای ره عشق

 

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین)) 


آشنایان ره عشق در این بحر عمیق

غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده 


کانون اندیشه صفیر برگزار می نماید: 

 

 

حضور در جلسه برای عموم آزاد است.

سلوک عارف

 

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین)) 

 

متن زیر نامه حضرت امام(ره) به همسرشان است که در ساحل لبنان نگاشته اند. شاید برای همچون مایی که ابعاد سیاسی امام بیشتر می دانیم یا بهتر بگویم چیزی از دیگر ابعاد امام(ره) به خصوص سلوک زندگی ایشان نمی دانیم، ادبیات سخن گفتن ایشان با مرحوم همسرشان شگفت انگیز باشد. اما برای کسانی که با ایشان و آراء و عقاید و تالیفات ایشان آشنا باشند آشکار است که جز چنین سخنان لطیف و نغزی از آن حضرت بر نمی آید.

چندی پیش با دوستی  از پاسخ امام به آن خبرنگار در بازگشت به ایران سخن می گفتیم یاد این بیت از حضرت حافظ افتادم:

           غلام همت آنم که زیر چرخ کبود           ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است 

می خواستم در مورد اینکه عارف کامل چگونه است و امثاله سخن بگویم اما این سخنها را برا زمانی دیگر وامی گذارم و شما را به خواندن  متن نامه دعوت می کنم.


  

"همسر عزيزم،
تصدقت شوم، الهي قربانت بروم، در اين مدت که مبتلاي به جدايي از آن نور چشم عزيز و قوت قلبم گرديدم، متذکر شما هستم و صورت زيبايت در آيينه قلبم منقوش است.
عزيزم، اميدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حال] من با هر شدتي باشد مي‌گذرد؛ ولي به حمدالله تاکنون هرچه پيش آمد، خوش بوده و الان در شهر زيباي بيروت هستم.
حقيقتا جاي شما خالي است، فقط براي تماشاي شهر و دريا خيلي منظره خوش دارد. صد حيف که محبوب عزيزم همراهم نيست که اين منظره عالي به دل بچسبد.
در هر حال، امشب، شب دوم است که منتظر کشتي هستيم. از قرار معلوم و معروف، يک کشتي فردا حرکت مي کند، ولي ماها که قدري دير رسيديم، بايد منتظر کشتي ديگر باشيم. عجالتا تکليف معلوم نيست، اميد است خداوند به عزت اجداد طاهرينم، که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل. از اين حيث قدري نگران هستم، ولي از حيث مزاج بحمدالله به سلامت.
بلکه مزاجم بحمدالله مستقيم‌تر و بهتر است. خيلي سفر خوبي است، جاي شما خيلي خيلي خالي است. دلم براي پسرت [سيدمصطفي] قدري تنگ شده است. اميد است که هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزيز و محافظت خداي متعال باشند. اگر به آقا [پدر همسر امام] و خانم‌ها [مادر و مادربزرگ همسر امام] کاغذي نوشتيد، سلام مرا برسانيد.
من از قبل همه نايب‌الزياره هستم. به خانم شمس آفاق [خواهر همسر امام] سلام برسانيد و به توسط ايشان به آقاي دکتر [علوي] سلام برسانيد. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانيد.
صفحه مقابل را به آقاي شيخ عبدالحسين بگوييد برسانند.
ايام عمر و عزت مستدام. تصدقت. قربانت؛ روح‌الله ))

گل by you.

http://www5.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=406323

عیدتان مبارک_"بکوش تا نهانخانۀ دل از غیر خدای خالی داری"

 

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


 

!تفلیس/ پارک ...؟/یک روز آفتابی by you.

 

اواخر سال ۸۷ هستیم. داشتم نگاهی به آرشیو می کردم تنها چیزی که می توانم بگویم این است که خیلی گذشت! در مورد گذر زمان آنقدر حرف زده شده که هر چه بگویم در همان کلیشه تکراری قرار می گیرد!

اگر از تعابیر دین شناسانه و نیز تعابیر عرفانی مفهوم زمان( که من نیز چندان از آن نمی دانم) بگذریم، سعدی تعبیر زیبایی از زمان دارد: ((... و دنیا وجودی میان دو عدم.))

اصلاً روز اول دانشگاه را از یاد نمی برم سخت است باور کرد که ترم ۶ هستیم. امسال هم گذشت.

واقعا نمی دانم چه چیزی را باید عید بگیرم! این که زمانی دیگر را نیز از دست دادم؟( اگر با من مشترک هستید و هم درد همه ضمایر را جمع بخوانید!) یا اینکه بر اعمال ناپسند افزوده ام و از حقیقت دورتر شده ام؟ یا اشاید اینکه آنچه را به اصطلاح علم می خوانم را بیشتر فراگرفته و مسئولیت بیشتری بر دوشم است!؟

مطمئنا زاویه خورشید دلیل موجهی برای شادی نیست! تغییر طبیعت و بهار هم هر چند زیبا و جالب است اما به خودی خودی ارزش این سرور را ندارد!

مگر...

مگر همه نشانه هایی باشد برای جمال ( و شاید جلال) و دیگر صفات حق تعالی! حال می توان عاشق همه چیز بود!

به جهان خّرم از آنم که جهان خّرم از اوست       عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست!

عاشق بهار، شکوفه، دشت، خاک، درخت، آسمان، خورشید و زاویه خورشید!

اگر برای شما این چنین است عیدتان مبارک!

...آوا// /Mar 19, 2009 by you.

اصلا قصد نداشتم که قلم فرسایی کنم و ... در همین نگاه به آرشیو (که باعثی بر این سخنان شد) به وصیت نامه شیخ الاسلام شهاب الدین سهروردی( عمربن محمد و نه یحیی بن حبش!) برخوردم. زیبا بود ارزش تکرار را داشت. شاید باعث تحول گردد به احسن الحال!

التماس دعا

                                                                                       

                                                                م.ا.محب علی


"بکوش تا نهانخانۀ دل از غیر خدای خالی داری"

(( ای جویای پویا در راه به سوی خدا، و ای کوشا در طلب، یاد کنم برای تو حقیقت روشنی را که مورد آرزو و اشتیاق خود من است.

اوقات عمر را جدی دار که یاوه در آن نباشد، در حقّی که باطل در آن نیاید.

...از خلق کناره کن مگر اینکه در نماز جمعه و جماعت ایشان را بشناسی.

...سخن بگوی به اندازه نیاز و بیش از نیاز یک لفظ هم میفزای.

...در دانشهای(غیر دینی) اندیشه مکن. در عوض هر چیزی به یاد خدای باش. زمانی که نماز و قرآن ترا خسته کرد، به یاد خدای بازگرد. بکوش تا نهانخانۀ دل از غیر خدای خالی داری. حدیث نفس امّاره را به ذکر مداوم قلب برطرف کن.

...به هنگام خورد و خوراک به یاد خدای باش.

...هنگامی که زهد در دنیا را محقّق در ساختی و آرزویت به فراوانیِ یادِ مرگ کوتاه شد، وسوسه و حدیث نفس اماّرۀ تو اندک می شود.

در سجده و رکوع حضور قلب داشته باش، شادی و انس را در رکوع و سجود بجوی در بند کمال نماز خود باش با حضور قلب و فروتنی در آن جسم و جان، نه در زیاد بودن شمارۀ آن.

پس بشنو، ای برادر، وصیّت مرا و بپذیر مرا تا از گروندگان باشی.))

تفسیر عرفانی غزلیات حافظ

 

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

 

ها!علیٌ  بشرٌ کیف بشر!؟

ربُهُ فیهِ تجلی و ظَهَرْ

عید ولایت مبارک!

این هم عیدی نفحات!

به همت باشگاه دانشجویان دانشگاه تهران و دوستان نفحاتی! 

همه دعوتید:

nafahat.ir

ویلیام چیتیک؛ عارف مسلمان مسیحی

 

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

((اِنَّ لِرَبکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))

 

زبان شیرین و شوخ طبعی فوق العاده حضرت چیتیک(۱)_دامت افاضاته_ [نک: احمد مهدوی دامغانی؛ زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی پروفسور ویلیام چیتیک؛ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی] که در بزرگداشت ایشان با آن آشنا شدم، به همراه دانش و دیدگاههای ایشان در مورد عرفان و تصوف اسلامی، مرا بر آن داشت که مطلبی _هر چند منقول_ در مورد آن حضرت در وب فراهم آورم.

«ويليام چيتيك» در سال 1943 در شهر ميلفورد آمريكا به دنيا آمد. وی ليسانس خود را در رشته تاريخ اخذ كرد و در سال 1966 به ايران آمد و در رشته زبان و ادبيات فارسی در دانشگاه تهران به تحصيل پرداخت و در سال 1974 به اخذ درجه دكترا در اين رشته نائل شد.

چيتيك در زمينه تاريخ معنويت اسلامی تخصص دارد. وی نوشته‌های بسياری در زمينه صوفيان، مولانا جلال‌الدين رومی، ابن‌عربی و نيز مباحث مختلف در فلسفه اسلامی منتشر كرده است.

وی مدت 12 سال در ايران اقامت داشت و از استادانی چون «جلال‌الدين همايی»، «فروزانفر»، «سيد‌حسين نصر»، «ايزوتسو»، «هانری كربن» و «سيد‌جلال‌الدين آشتيانی» استفاده شايان كرد.

ادامه مطلب...

۱.جهت اطلاعات بیشتر در مورد پروفسور ویلیام چیتیک نک:ایکنا>ویلیام چیتیک 

                                              

ادامه نوشته

الانسان الکامل 1

 

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

((اِنَّ لِرَبکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))

·         درآمدی بر کتاب الانسان الکامل                                                               
                                                                                                                                             م.ا.محب علی

در بین کتب عرفان و تصوف چندین کتاب به نام انسان کامل یافت می شود. یکی از این کتب متعلق است به عزیز الدین نسفی[نسف=نخشب؟] از عرفای قرن 7.

در واقع الانسان الکامل نام مجموعه ای از رسائل نسفی است که به نام یکی از رسائل مشهور گردیده است. کتاب به زبان پارسی ساده و سلیس و روان نگاشته شده است بی هیچ تکلفی. برای درک ارزش متن بسیار زیبای نسفی نثر او را با کتب دیگر این قرن مثل جوامع التواریخ رشید الدین فضل الله و نیز  کتابهای دیگر قرن 7 مقایسه کنید.  متن در اوج زیبایی و سادگی است به طوری شاید نتوانید کلمه ای را بیابید که شخصی با سواد متوسط معنی آن را نداند. البته حساب مفاهیم اصطلاحات اهل عرفان و تصوف و نیز کلام و فلسفه جداست.

در مورد آراء و عقاید نسفی باید گفت که اندیشه های او از سعدالدین حموی تأثیر بسیاری پذیرفته است و در جای جای متن از او به بزرگی یاد می کند. البته خود نسفی از صاحب نظران و شیوخ و بزرگان است و آراء خاص خود را دارد، _که ارزش بسیاری دارند_ هر چند در مطالعات عرفان و تصوّف قدر او دانسته نشده است.

در ارتباط با مذهب نسفی عقاید مختلفی وجود دارد. عده ای او را حنفی می دانند[ که دلایل بسیاری برای نقض این ادعا وجود دارد.] عده ای از صاحب نظران او را شیعه می دانند. ماریژان موله در مقدمه ای که بر الانسان الکامل نوشته است نتیجه گیری می کند که  نسفی نمایندۀ یکی از نهضت های شیعی (اسماعیلیه یا اثناعشریه ) است.

برای آشنایی بیشتر با عقاید نسفی پارۀ کوتاهی از رسالۀ انسان کامل او را آورده ام.

 به امید خداوند منان در آینده باز هم  از نسفی و آراء و عقاید او خواهم نوشت.

·         در بیان انسان کامل [مقدمه، فصل دوم، 76-74]

بدان که انسان کامل آن است که در شریعت و طریقت و حقیقت تمام باشد، و اگر این عبارات را فهم نمی کنی به عبارتی دیگر بگویم. بدان که انسان کامل آن است که او را چهار چیز به کمال باشد: اقوال نیک و افعال نیک و اخلاق نیک و معارف.

چون انسان کامل را دانستی، اکنون بدان که این انسان کامل را اسامی بسیار است به اضافات و اعتبارات به اسامی مختلفه ذکر کرده اند، و جمله راست است. ای درویش! انسان کامل را شیخ و پیشوا و هادی و مهدی گویند و دانا و بالغ و کامل و مکمل گویند. و امام و خلیفه و قطب و صاحب زمان گویند و جام جهان نما و آیینۀ گیتی نمای و تریاق بزرگ و اکسیر اعظم گویند، عیسی گویند که مرده زنده می کند، و خضر گویند که آب حیات خورده است، و سلیمان گویند که زبان مرغان می داند. و...

ادامه نوشته

آتش در نیستان

 
((هو))

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

"علیه توکلتُ و الیه اُنیب

((اِنَّ لِرَبکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))

 

nafahat.ir

 

آتش در نیستان 
 

یک شب آتش در نیستانی فتاد               سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد


 

شعله تا مشغول کار خویش شد             هر نی ای شمع مزار خویش شد


 

نی به آتش گفت کاین آشوب چیست        مر تو را زین سوختن مطلوب چیست


 

گفت آتش بی سبب نفروختم                 دعوی بی معنیت را سوختم


 

زان که می گفتی نی ام با صد نمود         همچنان در بند خود بودی که بود


 

با چنین دعوی چرا ای کم عیار             برگ خود می ساختی هر نو بهار


 

مرد را دردی اگر باشد خوش است         درد بی دردی علاجش آتش است

 

مجذوب تبریزی (مجذوب علیشاه)


یه امید خداوند شرح این مثنوی در آینده به قلم نگارنده نگاشته خواهد شد.

عشق و عقل

((هو))

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

"علیه توکلتُ و الیه اُنیب"

یکسال گذشت!

((اِنَّ لِرَبکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))

(( خدای را در ایام عمرتان نفحات و نسایم بیزی است که از کانون رحمتش می وزد؛ آگاه باشید و خویش را در معرض وزش آن نسیم ها قرار دهید.)) (نفحات الهیه٬ صدرالدین قونوی٬ ترجمۀ محمّد خواجوی٬ص۳)

 

یکسال گذشت. یکسال از آغاز وبلاگ دانشجویان ادیان و عرفان دانشگاه تهران-۸۵،نــفـحــات گذشت. یکسال پر فراز و نشیب گذشت.

این قافلۀ عمر عجب می گذرد....

 گهی تند رفتیم و گه آهسته اما همواره رو به تعالی. بحث کردیم و مزاح، اندوه خوردیم و شاد گشتیم.  هر چه بود بگذشت، حال باید با شور و شوقی بیشتر و نگاهی به آینده بنویسیم و بنگاریم و ....

حال می نگاریم. از عشق و از عقل، از فلسفه و عرفان، از دین و ایمان، از اهل بیت و اسلام، از هنر و خرد جاویدان، از جان و جانان، از ماهور و اصفهان،  از ملکوت و ملکوتیان، از عرش و عرشیان و ...

 عشق و عقل

                                                                                                            م.ا.محب علی

 شیخ اکبر، محیی الدین ابن عربی، عارف نامدار جهان اسلام و پر کارترین مؤلفان مسلمان است. پس از ابن عربی عرفان یه شکل نظری و علمی شکل یافت و در زمرۀ علوم اسلامی قرار گرفت.

در عالم اسلام بعد از قرن ۷، کمتر کسی را می توان یافت که به نحوی از شیخ اکبر تأثیر نپذیرفته باشد. از حافظ تا امام روح الله خمینی، هر دانشمند و عارف و عالم و شاعری در عرصۀ جهان پهناور اسلام به نوعی یا شارح یا ادامه دهندۀ مسیر و یا حداقل متأثر از او بوده است.

در وصف محیی الدین سخن عارف ربانی، شیخ سعد الدین حموی بسیار رساست، که فرمود:(( بحرٌ مواجٌ لا نهایة له)). [نک. نفحات الانس جامی ذیل شرح حال سهرودی]

 قلم نویسنده حقیر توان سخن گفتن از شیخ را ندارد. نیکو و پسندیده است حکایتی جالب و خواندنی را به قلم استاد مسلم و محقق بلند مرتبۀ فلسفه و حکمت مرحوم شرف الدین خراسانی ملقب به شرف را از اثر جاویدان دایرة المعارف بزرگ اسلامی نقل کنم.

به نظر نویسنده این حکایت از مهم ترین اتفاقات تاریخ علم و چه بسا تاریخ آفرینش است. تقابل دو چهره مهم جهان اسلام و سرزمین عالم پرور  آندلس [ به نظر حقیر آندلس به نسبت جمعیت و زمانی که اسلام در آن بود بسیار عالم پرور بوده است برای مثال دو دانشمند اخیر و قاضی ساعد آندلسی و بسیاری دیگر را می توان نام برد.]  یکی ابن رشد نمایندۀ عقل گرایی ناب و فلسفۀ مشائی و دیگر ابن عربی مظهر عرفان و شهود و کشف و فتوح. یک عمر تلاش و کوشش ابن رشد در گرو پاسخ جوانی است. آیا ابن رشد همۀ عمر کژ راهه می رفته است؟  البته ذکر این نکته ضروری است که عقل و عرفان متضاد نیستند و عرفان در  درجۀ بالاتری قرار دارد [برای مثال نک: حدیقة الحقیق سنایی].

شما را به خواندن این داستان دعوت می کنم.


 "ابن عربی"   

                                                                                                      شرف الدین خراسانی(شرف)

خود ابن‌ عربى‌، در مرحلة ديگري‌ از زندگانيش‌، صحنة ديدار خود را با فيلسوف‌ ارسطو گراي‌ بزرگ‌، ابن‌ رشد تصوير مى‌كند كه‌ بر آنچه‌ گفته‌ شد، گواه‌ است‌.

ادامه نوشته

درآمدی بر تاریخ عرفان و تصوف در قرن هفتم

((بسم الله الرحمن الرحیم))

 

"درآمدی بر تاریخ عرفان و تصوف در قرن هفتم"

قرن هفتم را می توان وحشتناک ترین قرن در تاریخ ایران و حتی تاریخ اسلام دانست، زیرا ایران و بلاد اسلامی زیر حملات مغول(616هـ.ق) سخت ترین دوران حیات خود را می گذراندند. در توصیف این حمله به چند کلمۀ موجز آن پیرمرد بخارایی که عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشا آورده است، بسنده می شود که گفت:
((آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.))

ادامه نوشته

درآمدی بر احوال و افکار شیخ شهاب الدین ابوحفص سهروردی3

((بسم الله الرحمن الرحیم))

 

"بکوش تا نهانخانۀ دل از غیر خدای خالی داری"

 

 شاگردان، مریدان و ارادتمندان شیخ

طریقۀ سهروردیه

وصیّت شیخ به سالکان

ادامه نوشته

بزرگداشت ابن سینا

((بسم الله الرحمن الرحیم))

"هدف عارف"

روز بزرگداشت حکیم ابوعلی سینا را گرامی می داریم.

 

ادامه نوشته

سلطان العاشقین ...

آتش بــزنم بســـوزم این مذهب و کــــیش

عشقــت بنــهم بجــای مذهب در پــــــیش

تا کی دارم عشــق نهـــان در دل خویــش

مقصود ِ رهم تویی، نه دین ست و نه کیش

عین القضات همدانی

عین القضات، ابوالمعالی، عبدالله پسر محمد، پسر علی میانجی همدانیست. او نزدیك به ۹ سده پیش، نوجوانی خود را در خراسان، نزد فیلسوف و دانشمند .بزرگ، عمر خیام نیشابوری و استادانی چون محمد حِمَویه گذرانید و آموزش دید احمد غزالی ازعارفان بزرگ و همراستای فكری ابن سینا، عین القضات را قرة العین(نور دیده) نام نهاد.

در ادامه گذری کوتاه بر اندیشه های ابلیس شناسانه ء سلطان العاشقین می نمایم ...

ادامه نوشته

درآمدی بر احوال و افکار شهاب الدین ابوحفص سهروردی2

           

                           ((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

 

[ این پست در ادامه پست درآمدی بر احوال شهاب الدین ابوحفص سهروردی1 آمده است]

_افکار، روش و اشعار سهروردی

در باب روش سهروردی باید گفت که روش تصوّف او عابدانۀ مقیّد به تمام آداب شرع و معتدل بود و متابعت شریعت را نشانۀ کمال می دانست، این اعتدال و متابعت از شریعت در وصیّتی که در پایان تحقیق ذکرشده است به وضوح نمایان است. شیخ خدمت به خلق را هم از اصول تصوّف می دانست و سماع را در صورتی که متضمن فسادی نباشد جایز می شمرد. او جمال پرستس صوری را هم رد می کرد و صورت پرستان را هوی پرست می دانست.

طریقت یکی از مهمترین عقاید عرفانی سهروردی است که در ضمن معرفی شاگرد شیخ، سعدی اندکی از آن گفتیم. در مورد تعریف طریقت به سخن عزیزالدین نسفی(قرن هفتم) در کتاب "الانسان الکامل"، در بیان شریعت و طزیقت و حقیقت بسنده می کنیم که می گوید:((بدان اَعزَّکَ الله فی الدارَین، که شریعت گفت انبیاست و طریقت کرد انبیاست و حقیقت دید انبیاست...))

شیخ در"عوارف المعارف" حال صوفی که در غلبۀ سکر و فنا از نفس و خلق هر دو غایب می شود را به مراتب برتر و بالاتر از حال ملامتی که همواره چیزی او را به خود و خلق مربوط می دارد، می داند.

بعضی از افرادی که تاریخ عمومی تصوّف را نگاشته اند تصوف را به اهل معرفت و اهل محبت تقسیم کرده اند. اینان افرادی چون سهروردی، غزالی، قشیری، ابن عربی و جامی را اهل معرفت و افرادی چون رابعه، شبلی، بایزید، ابوسعید و شمس تبریزی را اهل محبت شمرده اند.

سهروردی طبع شعر هم داشته و اشعار عربی و فارسی را نیکو می سروده است. آثار شعری او اگر چه کم است اما نشان دهندۀ تسلط کامل شیخ به هر دو زبان است.

نمونه ای از اشعار فارسی شیخ:

بخشای بر آنـکه بخت یارش نبـود           جز خوردن اندوه تو کارش نبـود

     در عشق چه حالتیش باشد که درآن         هم بی تو و هم با تو قرارش نبـود        [تاریخ گزیده، ص670]

 

هاتفی در گوش جان من ز غیب آواز داد    وه که خاک تیره ات با نور جان آمیختم

ای شهاب سهروردی از گرفتاری منال         دانۀ درد از برای مرغ زیرک ریختم [نقل از تذکرهء منتخب اللطایف، ص224]

 

شعری عربی از شیخ:

لا تَسقِنی وحدی فما عوَّدتنی        أنّی اَشحُّ بِها علی جُلاسی

انت الکریمُ ولایَلیقُ تکرماً          اَن یَعبِرَ النّد مائ دَورُ الکأسِ [وفیات الاعیان]

 

 

 

_آثار شیخ

1."اعلام الهدی و عقیدة اهل التُّقی"، در علم کلام منقسم به ده فصل؛ در مکه تألیف شده است.

2."جذبُ القلوب اِلی مواصلة المحبوب"، در تصوف.

3."رَشف النَصائح الایمانیّة و کشفُ الیونانیّة"، سهروردی در این کتاب که پانزده باب و دو خاتمه دارد، به نقد فلسفه یونان پرداخته است.

4.دو "فتوت نامه" به زبان فارسی، که ضمن کتاب "رشسایل جوانمردان" چاپ شده است.

5."عوارف المعارف"این کتاب از امّهات متون صوفیه و مشتمل بر شصت و سه با ب است. جامی در نفحات الانس می گوید :((...عوارف را در مکه مبارکه تصنیف کرده است، هرگاه امری مشکل شدی به خدای تعالی بازگشتی و طواف خانه کردی و و طلب توفیق کردی در رفع اشکال و دانستن آنچه حق است بر وی حل شدی.))[نفحات الانس،ص472]

سهروردی در این کتاب بین معارف ذوقی اهل طریقت با رسوم و قواعد اهل شریعت تلفیق کرده است.شیخ در طی عوارف راجع به آداب سیر و سلوک عارفان و سنن و معارف صوفیان بحث نموده است و در هر باب به نقل روایات و ذکر اخبار و آیات مناسب کلام را زینت داده است. عوارف به دست ظهیرالدین عبد الرحمن علی شیرازی، قاسم داوود، صدرالدین جنید بن فضل الله بن شیخ عبدالرحمن شیرازی و اسماعیل بن عبدالمؤمن ابو منصور اصفهانی وافراد دیگری به فارسی ترجمه شده است. شخصی نیز به نام "عارفی" آن را به زبان ترکی در آورد. این ترجمه ها در اندکی بعد از وفات شیخ صورت گرفته است و نشانۀ این است که این کتاب از ابتدا مورد عنایت طالبان و مریدان واقع شده است. شیخ عزّالدین محمود بن علی کاشانی با توجه و استناد به عوارف طزح تازه ای ریخته و "مصباح الهدایة" را با باب بندی متفاوتی نوشته است و در حقیقت تألیفی است نه ترجمه ای از عوارف المعارف. در مورد ترجمۀ عبدالمؤمن اصفهانی باید گفت که این اثر گرانقدر با توجه به مقایسه ای که آقای قاسم انصاری در مقدمۀ ترجمۀ ابومنصور بن عبدالمؤمن اصفهانی بین این کتاب با تألیف عزّالدین کاشانی یعنی  "مصباح الهدایة" کرده است، ترجمۀ عبدالمؤمن اصفهانی بسیار ارزشمندتر و نزذیک تر به متن عوارف است. امّا این اثر از شهرت چندانی بر خوردار نیست ومانند زندگی و دیگر آثار مؤلف مجهول مانده است؛ حتی استاد گران مایه ای چون آفای عبدالحسین زرین کوب که به منابع گسترده ای دسترسی داشته است در کتاب "ارزش میراث صوفیه" جایی که از عوارف و مصباح سخن می گوید حرفی از ترجمۀ ابومنصور اصفهانی نمی آورد.همانطور که آوردیم عوارف المعارف مشتمل بر شصت و سه باب است که در آن  از مباحثی چون؛ در منشأ علوم صوفیان، در اختصاص صوفیان به حسن سماع، بیان و فضیلت علوم صوفیان، ماهّیت تصوّف، شرح حال صوفیان و اتلاف در طریقت آنها سخن آمده است تا آداب و مقدّمات طهارت، آداب و اسرار وضو، فضیلت نماز و بزرگی شأن آن و ذکر احوال، شرح کلمات و بدایات و نهایات آمده است.

آقای قاسم انصاری دو اثر "الرّحیق المختوم" و "ادلّة العیان" یا "اِدالة العیان" را نیز جزء آثار شیخ آورده است و نیز به نقل از مجلهء "جاویدان خرد" دو وصیّت نامه از سهروردی یکی به فرزندش و دیگری به سالکان را نوشته است.

[این مقاله قسمتی از تحقیق تاریخ تصوف نگارنده می باشد٬ در صورت تمایل بخشهای دیگری از آن را در وب قرار داده خواهد شد.]

درآمدی بر احوال شهاب الدین ابوحفص سهروردی1

ـحیات سهروردی:
شیخ الاسلام، شهاب الدین ابوحفص عمر بن محمّد بن عبدالله بن محمّد بن عبدالله بن عمویۀ بکری ملقب به سهروردی شافعی به نوشتهء ابن خلکان در "وفیات الاعیان" به چهارده واسطه و به روایت سبکی در "طبقات الشافعیه" به پانزده واسطه به ابوبکر خلیفۀ اول(؟) می رسد. مؤلف "تجارب السلف" نیز او را از اعقاب ابوبکر می داند. 
شیخ در اواخر رجب یا اوایل شعبان 539هـ.ق در سهرورد (سهراوگرد یا سرخاب کرت) زنجان متولد شد.در جوانی پیش از سال 557هـ.ق به بغداد رفت وتحت تربیت عموی خود شیخ ضیاءالدین ابولنجیب عبدالقادر سهروردی علوم ظاهر و باطن را فرا گرفت و از مریدان وی گشت و همچنین از دست او خرقه پوشید. شیخ در کتاب "عوارف المعارف "مکرر به گفتار او استشهاد کرده و ارادتش را به وی نشان داده است.
جامی در نفحات الانس آورده است که((: گفته اند که مدتی با بعضی از ابدال در جزیرهء عبّادان[آبادان] بوده و خضر(ع) را دریافته))[نفحات الانس ص472)
سهروردی فقیهی صالح و حکیمی واعظ بود و هر سال به زیارت مکه و مدینه می رفت. به نقل جامی در نفحات امام یافعی سهروردی را با القابی مانند((استاد زمانه، فرید یگانه، مطلع الانوار و منبع الاسرار، دلیل الطریقه و ترجمان الحقیقه، استاذ الشیوخ، الاکابر الجامع بین علمی الباطن و الظاهر، قدوة العارفین و عمدة السالکین، العالم ربّانی)) خوانده است.
گویند خلیفه الناصرلِدین الله (خلافت 575-622هـ) نسبت به شیخ ارادت فوق العاده داشته و غالباً او را به رسالت از جانب خویش نزد ملوک اطراف می فرستاده است و ملوک مقدم شیخ را گرامی می داشتند. در "مرآة الزمان" آمده است که شیخ شهاب الدین سهروردی برای آن که بلای خوارزمیان را از بغداد و ناصر خلیفه بگرداند در همدان به رسالت نزد خوارزمشاه رفت و او را از شورش بر خلیفه تحذیر کرد و خود جفا و اهانت بسیار دید. ابن خلکان نیز در "وفیات الاعیان" به رسالت شیخ از طرف دیوان عزیز به اربیل اشاره کرده و می نویسد که:((شیخ آنجا مجلس وعظ دایر کرد. امّآ من به علت صغر سن نتوانستم از مجلس او بهرمند گردم.))
ابن النجّار نیز می گوید:((از اکناف جهان به حضور شیخ می رسیدندو برکات انفاس وی به گروه کثیری از گناهکاران ظاهر می شد، همه توبه می کردند، چنانکه به برکت دم گرم و روحانی او، مردم زیادی راه خدا را برگزیدند.))[طبقات الشافعیه ،جلد8،ص238] سهروردی شیخ الشّیوخ بغداد بود و تعدادی از رباطها و خانقاهها متعلق به صوفیه را در آنجا اداره و سرپرستی می کرد. خلیفه رباطی مخصوص برای او ساخت، و شیخ روزهای معیینی از هفته را در آنجا به مجلس وعظ می رفت. گویند در بغداد از بهاء الدین ولد استقبال گرمی کرده و او را به خانقاه خود دعوت کرده است. [جامی، نفحات الانس،ص258]
شیخ الاسلام مال فراوانی بدست آورد ولی همه را در راه خدا خرج کرد تا حدّی که هنگام مرگ مؤونت دفن و کفن نداشت. گویند شیخ در اواخر عمر بیمار و زمینگیر شد و او را همراه کتابهایش به دوش می کشیدند و به مسجد جامع بغداد می بردند.
شیخ سر انجام در محرم سال 623 هجری در گذشت و در وردیۀ بغداد به خاک سپرده شد. مزارش زیارتگاه صوفیان و صاحبدلان است.

[این مقاله قسمتی از تحقیق تاریخ تصوف نگارنده می باشد٬ در صورت تمایل بخشهای دیگری از آن را در وب قرار داده خواهد شد.]

در آمدی بر عرفــــان و تصـــوف1

                                   ((بسم الله الرحمن الرحیم))

واژهء عرفان مشتق از ریشهء عرف است و به معنای شناخت می باشد.در معنای واژهء تصوف نیز باید گفت اختلاف در ریشه اشتقاق آن بسیار است٬ اما بنابر قول صوفیانی چون ابو نصر سراج و علمایی غیر صوفی مانند ابن خلدون،ابن تیمیه ابن الجوزی صوف به معنای پشم و صوفی و متصوف به معنای پشمینه پوش است.
تعریف تصوف در اسرار التوحید به نقل از شیخ ابوسعیدابوالخیر اینچنین آمده است:
((هفتصد پیر از مشایخ در ماهیت طریقت سخن گفته اند،اول همان گفت که آخر و اما عبارت مختلف بود و معنی یکی بود که "التصوف ترک التکلف"))
شیخ شهاب الدین سهروردی نیز در "عوارف المعارف" ،باب پنجم در بیان ماهیت تصوف پس از ذکر تعاریف مختلف سران صوفیه در باب ماهیت تصوّف اینگونه جمع بندی می کند:((و اقوال مشایخ -قدس الله ارواحهم- در معنی تصوف، فزون آید بر هزار قول،که نوشتن آن دشوار باشد، امّا این اختلاف در، در لفظ باشد نه در معنی.))
[عوارف المعارف،ترجمهءابومنصورعبد المؤمن اصفهانی،صفحهء24]
امّا در تعریف عرفان اسلامی کلام امیرالمؤمنین،امام علی (ع) کافی است که فرمود:((العِلمُ نهرٌ وَ الحِکـمةُ بحرٌ وَ العلماءُ حول النّهرِ یَطوفونَ وَ الحکماءُ وَسَطَ البحرِ یَغوصونَ وَ العارفون فی السُفنِ النّجاةِ یَسیرونَ))
آری، عرفان روشی است گسترده تر از تصوف که در همهء مذاهب و ملل جهان حتی  توتمیست ها و یهودی ها وجود دارد و آن شناخت و رسیدن به معبود است.و عرفان اسلامی کاملترین عرفان هاست همان چیزی که در در شیوهء زندگی معصومین (ع) می بینیم و آن فرقهء خاصی نیست بلکه اسلام راستین است.
تصوف راستین- نه فرقه های انحرافی که با اسلام هیچ سازگاری ای ندارند- را نیز می توان انشعابی از عرفان اسلامی پنداشت البته نه که هر صوفی ای را سالک بالله دانست.حافظ می گوید:
نقد صوفی نه همین صافی بی غش باشد   
                                              ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
  
و تصوف اگر صحیح باشد -که در موارد بسیاری اینگونه نیست- به عرفان ختم می شود و یکی از راههای شناخت خداست و امّا مقام عارف واقعی بالاتر از صوفی است آنچنان که سعدی در مواعظ می گوید :
عالم و عابد و صوفی همه مردان رهند        مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست

از دیگر دست نیز خود صوفیه مقام عارف را بسی بالاتر از مقام صوفی می دانند، همچنانکه در کتاب اسرار التوحید آمده است که:((خواجه امام مظفّر نوغانی به شیخ ابوسعید گفت:که صوفیت نگویم و درویشت هم نگویم بلکه عارفت گویم به کمال. شیخ گفت: آن بود که گوید.))با همه این تفاسیرعارف و صوفی و عرفان و تصوف درموارد بسیاری خلط شده اند و تمایز بین آنها کاری آسان نیست و همّت بزرگان را می طلبد.

ادامه دارد...

یا علی