"ضیافته الموت"

((بسم الله الرحمن الرحیم))

 

"ضیافته الموت"*

مرگ نزد عرفای اسلامی زیباترین لحظه زندگیست. "لقاء الله"٬ آرزوی عارف است.

"خرّم آن روز کزاین منزل ویران بروم"

"دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن"

"در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم"

"ای دوست قبولم کن و جانم بستان"

"بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید"

در ادب عرفانی پارسی از این دست تعبیرات فراوان است. این معارف مانند دیگر معرفت های ادب پارسی نشأت گرفته از معارف و تعلیمات ناب اسلامی است. یکی از این معارف "صحیفه سجادیه" است. "صحیفه" مناجات عارفانۀ السید الساجدین و الامام العارفین، حضرت سجاد(ع) با معبود است.
در ادامه مطلب ترجمۀ یکی از دعاهای آن حضرت" به هنگام شنیدن خبر مرگ و در یاد مرگ" آورده شده است. به امید خداوند و کمک دوستان در پست های بعدی مطالبی دربارۀ مرگ در ادبیات عرفانی پارسی نگاشته خواهد.


* اصل این پست برای5 سال پیش (سوم مهرماه 1386) بود اما به دلایلی دوباره در صدر قرار دادم. م.ا.محب علی

ادامه نوشته

عشق و عقل

((هو))

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

"علیه توکلتُ و الیه اُنیب"

یکسال گذشت!

((اِنَّ لِرَبکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))

(( خدای را در ایام عمرتان نفحات و نسایم بیزی است که از کانون رحمتش می وزد؛ آگاه باشید و خویش را در معرض وزش آن نسیم ها قرار دهید.)) (نفحات الهیه٬ صدرالدین قونوی٬ ترجمۀ محمّد خواجوی٬ص۳)

 

یکسال گذشت. یکسال از آغاز وبلاگ دانشجویان ادیان و عرفان دانشگاه تهران-۸۵،نــفـحــات گذشت. یکسال پر فراز و نشیب گذشت.

این قافلۀ عمر عجب می گذرد....

 گهی تند رفتیم و گه آهسته اما همواره رو به تعالی. بحث کردیم و مزاح، اندوه خوردیم و شاد گشتیم.  هر چه بود بگذشت، حال باید با شور و شوقی بیشتر و نگاهی به آینده بنویسیم و بنگاریم و ....

حال می نگاریم. از عشق و از عقل، از فلسفه و عرفان، از دین و ایمان، از اهل بیت و اسلام، از هنر و خرد جاویدان، از جان و جانان، از ماهور و اصفهان،  از ملکوت و ملکوتیان، از عرش و عرشیان و ...

 عشق و عقل

                                                                                                            م.ا.محب علی

 شیخ اکبر، محیی الدین ابن عربی، عارف نامدار جهان اسلام و پر کارترین مؤلفان مسلمان است. پس از ابن عربی عرفان یه شکل نظری و علمی شکل یافت و در زمرۀ علوم اسلامی قرار گرفت.

در عالم اسلام بعد از قرن ۷، کمتر کسی را می توان یافت که به نحوی از شیخ اکبر تأثیر نپذیرفته باشد. از حافظ تا امام روح الله خمینی، هر دانشمند و عارف و عالم و شاعری در عرصۀ جهان پهناور اسلام به نوعی یا شارح یا ادامه دهندۀ مسیر و یا حداقل متأثر از او بوده است.

در وصف محیی الدین سخن عارف ربانی، شیخ سعد الدین حموی بسیار رساست، که فرمود:(( بحرٌ مواجٌ لا نهایة له)). [نک. نفحات الانس جامی ذیل شرح حال سهرودی]

 قلم نویسنده حقیر توان سخن گفتن از شیخ را ندارد. نیکو و پسندیده است حکایتی جالب و خواندنی را به قلم استاد مسلم و محقق بلند مرتبۀ فلسفه و حکمت مرحوم شرف الدین خراسانی ملقب به شرف را از اثر جاویدان دایرة المعارف بزرگ اسلامی نقل کنم.

به نظر نویسنده این حکایت از مهم ترین اتفاقات تاریخ علم و چه بسا تاریخ آفرینش است. تقابل دو چهره مهم جهان اسلام و سرزمین عالم پرور  آندلس [ به نظر حقیر آندلس به نسبت جمعیت و زمانی که اسلام در آن بود بسیار عالم پرور بوده است برای مثال دو دانشمند اخیر و قاضی ساعد آندلسی و بسیاری دیگر را می توان نام برد.]  یکی ابن رشد نمایندۀ عقل گرایی ناب و فلسفۀ مشائی و دیگر ابن عربی مظهر عرفان و شهود و کشف و فتوح. یک عمر تلاش و کوشش ابن رشد در گرو پاسخ جوانی است. آیا ابن رشد همۀ عمر کژ راهه می رفته است؟  البته ذکر این نکته ضروری است که عقل و عرفان متضاد نیستند و عرفان در  درجۀ بالاتری قرار دارد [برای مثال نک: حدیقة الحقیق سنایی].

شما را به خواندن این داستان دعوت می کنم.


 "ابن عربی"   

                                                                                                      شرف الدین خراسانی(شرف)

خود ابن‌ عربى‌، در مرحلة ديگري‌ از زندگانيش‌، صحنة ديدار خود را با فيلسوف‌ ارسطو گراي‌ بزرگ‌، ابن‌ رشد تصوير مى‌كند كه‌ بر آنچه‌ گفته‌ شد، گواه‌ است‌.

ادامه نوشته

درآمدی بر تاریخ عرفان و تصوف در قرن هفتم

((بسم الله الرحمن الرحیم))

 

"درآمدی بر تاریخ عرفان و تصوف در قرن هفتم"

قرن هفتم را می توان وحشتناک ترین قرن در تاریخ ایران و حتی تاریخ اسلام دانست، زیرا ایران و بلاد اسلامی زیر حملات مغول(616هـ.ق) سخت ترین دوران حیات خود را می گذراندند. در توصیف این حمله به چند کلمۀ موجز آن پیرمرد بخارایی که عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشا آورده است، بسنده می شود که گفت:
((آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.))

ادامه نوشته

!فلسفه اسلامی؟؟

   ((بسم الله الرحمن الرحیم))

 

 ((مفهومی با عنوان "فلسفه اسلامی" مفهومي عاری از معنا و خالی از حقيقت است.))

این سخن و چند سخن دیگر٬ ادعاهای دکتر ناصر گذشته در موسسه گفتگوی ادیان است که سعی دراثبات آنها است. لازم به ذکر است که رشته تحصیلی ایشان در هر سه مقطع کارشناسی٬ کارشناسی ارشد و دکتری، "فلسفه اسلامی" بوده است.

nafahat.ir

برای مطالعه متن کامل سخنرانی ایشان بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.


این مقاله در تیر ماه پست شده بود، اما به دلیل نیاز دانشجویان و جلو گیری از سرگردانی دوستان، آن را دوباره پست کردم.
ادامه نوشته

لطف خدا

((بسم الله رحمن الرحیم))

حلول ماه مبارک رمضان مبارک باد.

پیامبر اسلام(ص)  فرمودند: علت اینکه ماه رمضان ُ رمضان نامیده شده این است که این ماه گناهان را می سوزاند(می آمرزد)."مستدرک الوسیله.ج۷.ص۴۸۴"

 

الهی! ان کان ذنبی عندک عظیما فالعفوک اعظم من ذنبی.
الهی! ان کان ذنبی عندک عظیما فالعفوک اعظم من ذنبی.
الهی! ان کان ذنبی عندک عظیما فالعفوک اعظم من ذنبی.

لطف خدا بیشتر از جرم ماست          نکتۀ سربسته چه دانی خموش!

درآمدی بر احوال و افکار شیخ شهاب الدین ابوحفص سهروردی3

((بسم الله الرحمن الرحیم))

 

"بکوش تا نهانخانۀ دل از غیر خدای خالی داری"

 

 شاگردان، مریدان و ارادتمندان شیخ

طریقۀ سهروردیه

وصیّت شیخ به سالکان

ادامه نوشته

آ الف

((بسم الله الرحمن الرحیم))

nafahat.ir

 

"آ الف"

عید است و از برای عیدی٬ هدیه ای فراهم آورده ایم...

 

ادامه نوشته

ولادت امام علی (ع)1

((بسم الله الرحمن الرحیم))

قال الإمام علی (ع): ((العِلمُ نهرٌ وَ الحِکـمةُ بحرٌ وَ العلماءُ حول النّهرِ یَطوفونَ وَ الحکماءُ وَسَطَ البحرِ یَغوصونَ وَ العارفون فی السُفنِ النّجاةِ یَسیرونَ))

میلاد یکی از دلایل خلقت٬ امیر المؤمنین و امام العارفین٬ امام علی(ع) را گرامی می داریم.

نه در اختر حرکت بود نه در قطب سکون     گر نبودی به زمین خاک نشینانی چند

 علی (ع) همان است که پیامبر آفرینش خود و او را از یک نور و یک شجر فرمودند.
علی(ع) همان است که در انجیل "الیا" و در تورات "بریء" و در زبوز "اریّ" و نزد رومیان"بطریسا" و...

 

ادامه نوشته

شهادت امام هادی(ع)

nafahat.ir

((بسم الله الرحمن الرحیم))

 بهتر از نيكي ، نيكو كار است ، وزيباتر از زيبائي ، گوينده آن است ، و برتر از علم حامل آن است ، وبدتر از بدي ، عامل آن است ، ووحشتناك تر از وحشت ، آورنده آن است.
"امام هادی(ع)"

شهادت امام هادی(ع) را تسلیت عرض می کنم.
 امام هادی(ع) شاید مظلوم ترین امام نباشد اما بی شک مهجورترین آنهاست. این مهجوری هنوز هم ادامه دارد. هتک حرمت های حرمین شریفین دلیلی بر این مدعاست. علت این هتک حرمت ها چیست؟ شاید بگویید جنبش های سلفی گری و وهابیت. این سخن ممکن است تا حدودی صحیح باشد اما دلیل این واکنش ها چیست؟ آیا رفتارهای بعضی از به ظاهر شیعیان دلیل این واکنش ها نیست؟ چه کسانی از درگیری بین مسلمانان سود می برند؟ همه چیز واضح و روشن است.
در ادامه مطلب قطره ای از دریای بیکران علم امام هادی(ع) نقل شده است.

ادامه نوشته

یــادگــار دوســت (گذری بر رباعیّات مولوی)

((بسم الله الرحمن الرحیم))

                                                                                      nafahat.ir

جلال الدین محّمد بلخی، بی شک یکی از تابان ترین ستاره های ادب پارسی است.

مولوی را با بیشتر مثنوی معنوی می شناسند لیک، دیوان کبیر نیز درّی گرانبها و کم نظیر است.
در میان اشعار دیوان مولوی ریاعیاتی نیز به چشم می خورد که به مانند بعضی از دیگر آثار او مورد بی مهری قرار گرفته اند. حال سئوال اینجاست که دلیل این بی مهری چیست؟

ادامه نوشته

جوامع الحکایات و لوامع الروایات

((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

 

کتاب "جوامع الحکایات و لوامع الروایات"، نوشتۀ "سدیدالدین محمد عوفی" بزرگترین اثر داستانی قرن هفتم است.

این کتاب دایرة المعارفی از داستانها، مشحون از نکات تاریخی و اخلاقی و مذهبی و پر از لطایف پارسی و مشتمل بر معارف اسلامی بسیاری است.

هنگامی که به این کتاب نگاهی می کنید، اگر چه آن را کتابی عرفانی نمی دانند، لیک جوامع را خالی از حقایق عرفانی نمی یابید. در جای جای این کتاب نفحاتی از معارف، زهد و عرفان اسلامی به چشم می خورد. پسندیده دیدم که حکایاتی چند از این کتاب ارجمند که مورد بی مهری نیز واقع شده است، بیاورم. ان شاء الله در آینده به کمک دوستان مطالب و تحقیقاتی در بار‌ۀ این کتاب خواهیم نگاشت. 

ادامه نوشته

فلسفه اسلامی؟!!

   ((بسم الله الرحمن الرحیم))

 

 ((مفهومی با عنوان "فلسفه اسلامی" مفهومي عاری از معنا و خالی از حقيقت است.))

این سخن و چند سخن دیگر٬ ادعاهای دکتر ناصر گذشته در موسسه گفتگوی ادیان است که سعی در اثبات آنها کرده است. لازم به ذکر است که رشته تحصیلی ایشان در هر سه مقطع کارشناسی٬  کارشناسی ارشد و دکتری "فلسفه اسلامی" بوده است.

برای مطالعه متن کامل سخنرانی ایشان بر روی قسمت زیر کلیک کنید.

                                           موسسه گفتگوی ادیان

داستانک:دیوانه پرواز بٍُوَد(بوِِْد)مرغ هوایی

(( به نام خدا))

 پرنده عاشق پرواز بود. یک روز گرفتنش و در یک قفس زندانی اش کردند. آب و دانه همه چیز در قفس بود ٬ولی پرنده چیزی نمی خورد او فقط به پرواز فکر می کرد پرواز... اما آب و دانه... .

چند روز بعد در قفس باز شد اما...اما پرنده هنوز مشغول خوردن آب و دانه بود. دیوانه پرواز بوِِْد مرغ هوایی!

ازلذت و از مستی این دانه دنیا               پنداشت دل تو که از این دام رهیدی (مولوی/دیوان شمس/درج ۳)

مرغ غافل می خورد دانه ز دام               همچو اندر دام دنیا این عوام (مولوی/ مثنوی معنوی/ درج۳) 

م.ا.محب علی

درآمدی بر احوال و افکار شهاب الدین ابوحفص سهروردی2

           

                           ((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

 

[ این پست در ادامه پست درآمدی بر احوال شهاب الدین ابوحفص سهروردی1 آمده است]

_افکار، روش و اشعار سهروردی

در باب روش سهروردی باید گفت که روش تصوّف او عابدانۀ مقیّد به تمام آداب شرع و معتدل بود و متابعت شریعت را نشانۀ کمال می دانست، این اعتدال و متابعت از شریعت در وصیّتی که در پایان تحقیق ذکرشده است به وضوح نمایان است. شیخ خدمت به خلق را هم از اصول تصوّف می دانست و سماع را در صورتی که متضمن فسادی نباشد جایز می شمرد. او جمال پرستس صوری را هم رد می کرد و صورت پرستان را هوی پرست می دانست.

طریقت یکی از مهمترین عقاید عرفانی سهروردی است که در ضمن معرفی شاگرد شیخ، سعدی اندکی از آن گفتیم. در مورد تعریف طریقت به سخن عزیزالدین نسفی(قرن هفتم) در کتاب "الانسان الکامل"، در بیان شریعت و طزیقت و حقیقت بسنده می کنیم که می گوید:((بدان اَعزَّکَ الله فی الدارَین، که شریعت گفت انبیاست و طریقت کرد انبیاست و حقیقت دید انبیاست...))

شیخ در"عوارف المعارف" حال صوفی که در غلبۀ سکر و فنا از نفس و خلق هر دو غایب می شود را به مراتب برتر و بالاتر از حال ملامتی که همواره چیزی او را به خود و خلق مربوط می دارد، می داند.

بعضی از افرادی که تاریخ عمومی تصوّف را نگاشته اند تصوف را به اهل معرفت و اهل محبت تقسیم کرده اند. اینان افرادی چون سهروردی، غزالی، قشیری، ابن عربی و جامی را اهل معرفت و افرادی چون رابعه، شبلی، بایزید، ابوسعید و شمس تبریزی را اهل محبت شمرده اند.

سهروردی طبع شعر هم داشته و اشعار عربی و فارسی را نیکو می سروده است. آثار شعری او اگر چه کم است اما نشان دهندۀ تسلط کامل شیخ به هر دو زبان است.

نمونه ای از اشعار فارسی شیخ:

بخشای بر آنـکه بخت یارش نبـود           جز خوردن اندوه تو کارش نبـود

     در عشق چه حالتیش باشد که درآن         هم بی تو و هم با تو قرارش نبـود        [تاریخ گزیده، ص670]

 

هاتفی در گوش جان من ز غیب آواز داد    وه که خاک تیره ات با نور جان آمیختم

ای شهاب سهروردی از گرفتاری منال         دانۀ درد از برای مرغ زیرک ریختم [نقل از تذکرهء منتخب اللطایف، ص224]

 

شعری عربی از شیخ:

لا تَسقِنی وحدی فما عوَّدتنی        أنّی اَشحُّ بِها علی جُلاسی

انت الکریمُ ولایَلیقُ تکرماً          اَن یَعبِرَ النّد مائ دَورُ الکأسِ [وفیات الاعیان]

 

 

 

_آثار شیخ

1."اعلام الهدی و عقیدة اهل التُّقی"، در علم کلام منقسم به ده فصل؛ در مکه تألیف شده است.

2."جذبُ القلوب اِلی مواصلة المحبوب"، در تصوف.

3."رَشف النَصائح الایمانیّة و کشفُ الیونانیّة"، سهروردی در این کتاب که پانزده باب و دو خاتمه دارد، به نقد فلسفه یونان پرداخته است.

4.دو "فتوت نامه" به زبان فارسی، که ضمن کتاب "رشسایل جوانمردان" چاپ شده است.

5."عوارف المعارف"این کتاب از امّهات متون صوفیه و مشتمل بر شصت و سه با ب است. جامی در نفحات الانس می گوید :((...عوارف را در مکه مبارکه تصنیف کرده است، هرگاه امری مشکل شدی به خدای تعالی بازگشتی و طواف خانه کردی و و طلب توفیق کردی در رفع اشکال و دانستن آنچه حق است بر وی حل شدی.))[نفحات الانس،ص472]

سهروردی در این کتاب بین معارف ذوقی اهل طریقت با رسوم و قواعد اهل شریعت تلفیق کرده است.شیخ در طی عوارف راجع به آداب سیر و سلوک عارفان و سنن و معارف صوفیان بحث نموده است و در هر باب به نقل روایات و ذکر اخبار و آیات مناسب کلام را زینت داده است. عوارف به دست ظهیرالدین عبد الرحمن علی شیرازی، قاسم داوود، صدرالدین جنید بن فضل الله بن شیخ عبدالرحمن شیرازی و اسماعیل بن عبدالمؤمن ابو منصور اصفهانی وافراد دیگری به فارسی ترجمه شده است. شخصی نیز به نام "عارفی" آن را به زبان ترکی در آورد. این ترجمه ها در اندکی بعد از وفات شیخ صورت گرفته است و نشانۀ این است که این کتاب از ابتدا مورد عنایت طالبان و مریدان واقع شده است. شیخ عزّالدین محمود بن علی کاشانی با توجه و استناد به عوارف طزح تازه ای ریخته و "مصباح الهدایة" را با باب بندی متفاوتی نوشته است و در حقیقت تألیفی است نه ترجمه ای از عوارف المعارف. در مورد ترجمۀ عبدالمؤمن اصفهانی باید گفت که این اثر گرانقدر با توجه به مقایسه ای که آقای قاسم انصاری در مقدمۀ ترجمۀ ابومنصور بن عبدالمؤمن اصفهانی بین این کتاب با تألیف عزّالدین کاشانی یعنی  "مصباح الهدایة" کرده است، ترجمۀ عبدالمؤمن اصفهانی بسیار ارزشمندتر و نزذیک تر به متن عوارف است. امّا این اثر از شهرت چندانی بر خوردار نیست ومانند زندگی و دیگر آثار مؤلف مجهول مانده است؛ حتی استاد گران مایه ای چون آفای عبدالحسین زرین کوب که به منابع گسترده ای دسترسی داشته است در کتاب "ارزش میراث صوفیه" جایی که از عوارف و مصباح سخن می گوید حرفی از ترجمۀ ابومنصور اصفهانی نمی آورد.همانطور که آوردیم عوارف المعارف مشتمل بر شصت و سه باب است که در آن  از مباحثی چون؛ در منشأ علوم صوفیان، در اختصاص صوفیان به حسن سماع، بیان و فضیلت علوم صوفیان، ماهّیت تصوّف، شرح حال صوفیان و اتلاف در طریقت آنها سخن آمده است تا آداب و مقدّمات طهارت، آداب و اسرار وضو، فضیلت نماز و بزرگی شأن آن و ذکر احوال، شرح کلمات و بدایات و نهایات آمده است.

آقای قاسم انصاری دو اثر "الرّحیق المختوم" و "ادلّة العیان" یا "اِدالة العیان" را نیز جزء آثار شیخ آورده است و نیز به نقل از مجلهء "جاویدان خرد" دو وصیّت نامه از سهروردی یکی به فرزندش و دیگری به سالکان را نوشته است.

[این مقاله قسمتی از تحقیق تاریخ تصوف نگارنده می باشد٬ در صورت تمایل بخشهای دیگری از آن را در وب قرار داده خواهد شد.]

شهادت حضرت فاطمه(س)

nafahat.ir

                                                                                                     عکس:م.ا.محب علی                                  

ایام شهادت حضرت فاطمه(س) را تسلیت عرض می کنم.

در مورد مطلبی که در ادامه می آورم باید بگویم، که اگر در این مورد صحت این موضوع و نیز حقیقت جویی نگارندۀ آن استاد سید جعفر شهیدی اندکی تردید داشتم، هرگز این پست را نمی نوشتم...

امید است که دوستان بر من خرده نگیرند و این پست نیز موجب تفرقه نگردد.

قبل از خواندن این داستان حدیثی از امام حسین(ع) می آورم، که فرمود:((فَإذا مُحصُّوا بِالبَلاء قَلّ الدَّیّانونَ)) (آنجا که آزمایش پیش آید دینداران اندک خواهند بود.) خداوند عاقبت ما را به خیر کند.

((خانۀ آیشه ماتم کده است. علی (ع)، فاطمه(س) عباس، زبیر، فرزندان فاطمه حسن، حسین دختران او زینب و ام کلثوم اشک می ریزند.
علی (ع) به همکاری اسماء بنت عمیس مشغول شست و شوی پیغمبر(ص) است. در آن لحظه های دردناک بر آن جمع کوچک چه گذشته است؟ خدا می داند. کار شستشوی بدن پیغمبر(ص) تمام نشده، بانگی بگوش می رسد:الله اکبر.
علی به عباس:
_عمو. معنی این تکبیر چیست؟

_معنی آمن این است که آنچه نباید بشود شد.

دیری نمی گذرد که بیرون حجرۀ عایشه همهمه و فریادی بگوش می رسد. فریاد هر لحظه رساتر می شود:
_بیرون بیایید! بیرون بیایید! وگرنه همه تان را آتش می زنیم!
دختر پیغمبر(ص) بدر حجره می رود. در آنجا با عمر روبرو می شود که آتشی در دست دارد.

_عمر! چه شده؟ چه خبر است؟

_علی(ع)، عباس و بنی هاشم باید به مسجد بیابند و با خلیفه بیعت کنند!
_کدام خلیفه؟ امام مسلمانان هم اکنون درون خانۀ آیشه بالای سر پیغمبر(ص) نشسته است.
_از این لحظه امام مسلمانان ابوبکر است. مردم در سقیفۀ بنی ساعده با او بیعت کرده اند. بنی هاشم هم باید با او بیعت کنند.
_و اگر نیایند؟
_خانه را با هر که در او هست آتش خواهم زد مگر انکه شما هم آنچه مسلمانان پذیرفته اند بپذیرید.

-عمر می خواهی خانۀ ما را آتش بزنی؟
_آری.

این گفتگو به همین صورت بین دختر پیغمبر(ص) و صحابی بزرگ و مهاجر و سابق در اسلام صورت گرفته است یا نه؟ خدامی داند.
اکنون که مشغول نوشتن این داستان هستم، کتاب ابن عبدربه اندلسی(عقدالفرید) و انساب الاشراف بلاذری را پیش چشم دارم داستان را چنانکه نوشته شد از آن دو کتاب نقل می کنم. بسیار بعید بلکه نا ممکن به نظر می نماید چنین داستانی را بدین صورت هواخواهان شیه یا دسته های سیاسی موافق آنان ساخته باشند، چه دوستداران شیعه در سده های نخستین اسلام نیرویی نداشته و در اقلیت بسر می برده اند.))[ زندگانی حضرت فاطمه(س)٬ سید جعفر شهیدی٬ دفتر نشر فرهنگ اسلامی]

 

و آن بزرگوار در بستر مرگ اینچنین فرمود:

(( بخدا سوگند! اگرپای در میان می نهادند و علی را در کاری که پیغمبر(ص) به عهدۀ او نهاد می گذاردند، آسان آسان آنان را به راه راست می برد و حق هریک را بدو می سپرد...

اگر چنین می کردند، درهای رحمت از زمین و آسمان بر روی آنان می گشود. اما نکردند...

 و آنچه نباید بکنند کردند. اکنون لختی بپایند! و ببینند چه آشوبی برخیزد و چه خونها بریزد...!))

 

منظومۀ محبت زهرا و آل او

بر خاطر کواکب ازهر نوشته اند

دوشیزگان پرده نشین حریم قدس

نام بتول بر سر معجر نوشته اند

[خواجوی کرمانی،دیوان]

درآمدی بر احوال شهاب الدین ابوحفص سهروردی1

ـحیات سهروردی:
شیخ الاسلام، شهاب الدین ابوحفص عمر بن محمّد بن عبدالله بن محمّد بن عبدالله بن عمویۀ بکری ملقب به سهروردی شافعی به نوشتهء ابن خلکان در "وفیات الاعیان" به چهارده واسطه و به روایت سبکی در "طبقات الشافعیه" به پانزده واسطه به ابوبکر خلیفۀ اول(؟) می رسد. مؤلف "تجارب السلف" نیز او را از اعقاب ابوبکر می داند. 
شیخ در اواخر رجب یا اوایل شعبان 539هـ.ق در سهرورد (سهراوگرد یا سرخاب کرت) زنجان متولد شد.در جوانی پیش از سال 557هـ.ق به بغداد رفت وتحت تربیت عموی خود شیخ ضیاءالدین ابولنجیب عبدالقادر سهروردی علوم ظاهر و باطن را فرا گرفت و از مریدان وی گشت و همچنین از دست او خرقه پوشید. شیخ در کتاب "عوارف المعارف "مکرر به گفتار او استشهاد کرده و ارادتش را به وی نشان داده است.
جامی در نفحات الانس آورده است که((: گفته اند که مدتی با بعضی از ابدال در جزیرهء عبّادان[آبادان] بوده و خضر(ع) را دریافته))[نفحات الانس ص472)
سهروردی فقیهی صالح و حکیمی واعظ بود و هر سال به زیارت مکه و مدینه می رفت. به نقل جامی در نفحات امام یافعی سهروردی را با القابی مانند((استاد زمانه، فرید یگانه، مطلع الانوار و منبع الاسرار، دلیل الطریقه و ترجمان الحقیقه، استاذ الشیوخ، الاکابر الجامع بین علمی الباطن و الظاهر، قدوة العارفین و عمدة السالکین، العالم ربّانی)) خوانده است.
گویند خلیفه الناصرلِدین الله (خلافت 575-622هـ) نسبت به شیخ ارادت فوق العاده داشته و غالباً او را به رسالت از جانب خویش نزد ملوک اطراف می فرستاده است و ملوک مقدم شیخ را گرامی می داشتند. در "مرآة الزمان" آمده است که شیخ شهاب الدین سهروردی برای آن که بلای خوارزمیان را از بغداد و ناصر خلیفه بگرداند در همدان به رسالت نزد خوارزمشاه رفت و او را از شورش بر خلیفه تحذیر کرد و خود جفا و اهانت بسیار دید. ابن خلکان نیز در "وفیات الاعیان" به رسالت شیخ از طرف دیوان عزیز به اربیل اشاره کرده و می نویسد که:((شیخ آنجا مجلس وعظ دایر کرد. امّآ من به علت صغر سن نتوانستم از مجلس او بهرمند گردم.))
ابن النجّار نیز می گوید:((از اکناف جهان به حضور شیخ می رسیدندو برکات انفاس وی به گروه کثیری از گناهکاران ظاهر می شد، همه توبه می کردند، چنانکه به برکت دم گرم و روحانی او، مردم زیادی راه خدا را برگزیدند.))[طبقات الشافعیه ،جلد8،ص238] سهروردی شیخ الشّیوخ بغداد بود و تعدادی از رباطها و خانقاهها متعلق به صوفیه را در آنجا اداره و سرپرستی می کرد. خلیفه رباطی مخصوص برای او ساخت، و شیخ روزهای معیینی از هفته را در آنجا به مجلس وعظ می رفت. گویند در بغداد از بهاء الدین ولد استقبال گرمی کرده و او را به خانقاه خود دعوت کرده است. [جامی، نفحات الانس،ص258]
شیخ الاسلام مال فراوانی بدست آورد ولی همه را در راه خدا خرج کرد تا حدّی که هنگام مرگ مؤونت دفن و کفن نداشت. گویند شیخ در اواخر عمر بیمار و زمینگیر شد و او را همراه کتابهایش به دوش می کشیدند و به مسجد جامع بغداد می بردند.
شیخ سر انجام در محرم سال 623 هجری در گذشت و در وردیۀ بغداد به خاک سپرده شد. مزارش زیارتگاه صوفیان و صاحبدلان است.

[این مقاله قسمتی از تحقیق تاریخ تصوف نگارنده می باشد٬ در صورت تمایل بخشهای دیگری از آن را در وب قرار داده خواهد شد.]

پيام حضرت امام خميني (ره) به مناسبت آزادسازي خرمشهر

 

حضرت امام خميني (ره) سوم خرداد 1361 مصادف با 30 رجب 1402 پيامي خطاب به ملت ايران صادر فرمودند.

((بسم الله الرحمن الرحيم))

با تشكر از تلگرافاتي كه در فتح خرمشهر به اين‌جانب شده است، سپاس بي حد بر خداوند قادر كه كشور اسلامي و رزمندگان متعهد و فداكار آن را مورد عنايت و حمايت خويش قرار داد و نصر بزرگ خود را نصيب ما فرمود. اينجانب با يقين به آن‌كه ما «النصر الا من عندالله» از فرزندان اسلام و قواي سلحشور مسلح، كه دست قدرت حق از آستين آنان بيرون آمد و كشور بقيه‌الله الاعظم _ ارواحنا لمقدمه الفداء _ را از چنگ گرگان آدمخوار كه آلت‌هايي در دست ابرقدرتان خصوصا آمريكاي جهانخوارند بيرون آورد و نداي «الله اكبر» را در خرمشهر عزيز طنين‌انداز كرد و پرچم پرافتخار «لا اله الا الله» را بر فراز آن شهر خرم _ كه با دست پليد خيانتكاران قرن به خون كشيده شده و «خونين شهر» نام گرفت _ [بيافراشت] تشكر مي‌كنم. و آنان فوق تشكر امثال من هستند. آنان به يقين مورد تقدير ناجي بشريت و برپاكننده‌ي عدل الهي در سراسر گيتي _ روحي لتراب مقدمه الفداء _ مي‌باشند. آنان به آرم ما رميت اذ رميت ولكن الله رمي مفتخرند.

مبارك باد و هزاران بار مبارك باد بر شما عزيزان و نور چشمان اسلام اين فتح و نصر عظيم كه با توفيق الهي و ضايعات كم و غنايم بي‌پايان و هزاران اسير گمراه و مقتولين و آسيب‌ديدگان بدبخت كه با فريب و فشار صدام تكريتي، اين ابرجنايتكار دهر، به تباهي كشيده شده‌اند، سرافرازانه براي اسلام و ميهن عزيز افتخار ابدي به هديه آورد. و مبارك باد بر فرماندهان قدرتمند كه فرماندهان چنين فداكاراني هستند كه ستاره‌ي درخشنده‌ي پيروزي‌هاي آنان بر تارك تاريخ تا نفخ صور نورافشاني خواهد كرد. و مبارك باد بر ملت عظيم‌الشأن ايران اينچنين فرزندان سلحشور و جان بركفي كه نام آنان و كشورشان را جاويدان كردند. و مبارك باد بر اسلام بزرگ اين متابعاني كه در دو جبهه‌ي جنگ با دشمن باطني و دشمنان ظاهري پيروزمندانه و سرافراز امتحان خويش را دادند و براي اسلام سرافرازي آفريدند.

و هان اي فرزندان قرآن كريم و نيروهاي ارتش و سپاهي و بسيج و ژاندارمري و شهرباني و كميته‌ها و عشاير و نيروهاي مردمي داوطلب و ملت عزيز، هوشيار باشيد كه پيروزي‌ها هرچند عظيم و حيرت‌انگيز است شما را از ياد خداوند كه نصر و فتح در دست اوست غافل نكند و غرور و فتح شما را به خود جلب نكند؛ كه اين آفتي بزرگ و دامي خطرناك است كه با وسوسه‌ي شيطان به سراغ آدم مي‌آيد و براي اولاد آدم تباهي مي‌آورد. و من با آنكه به همه‌ي شما اطمينان تعهد به اسلام دارم، لكن از تذكر، كه براي مومنان نفع دارد، بايد غفلت نكنم؛ چنان‌چه از نصيحت به حكومت‌هاي همجوار و منطقه دريغ ندارم. و آنان مي‌دانند امروز با فتح خرمشهر مظلوم، دولت و ملت پيروزمند ما از موضع قدرت سخن مي‌گويد. و من به پيروي از آنان به شما اطمينان مي‌دهم كه اگر از اطاعت بي چون و چراي آمريكا و بستگان آن دست برداريد و با ما به حكم اسلام و قرآن كريم رفتار كنيد، از ما جز خير و پشتيباني نخواهيد ديد. و شما بدانيد آن‌قدر كه ابرقدرت‌ها از صدام، اين نوكر چشم و گوش بسته، پشتيباني كردند از شماها كه قدرت‌هاي كوچك و حكومت‌هاي ضعيف هستيد پشتيباني نمي‌كنند. و شما عاقبت اين جنايتكار و هم‌قطار جنايتكارش شاه مخلوع را به عيان ديده‌ايد. قدرت‌هاي بزرگ بيش از آن‌چه از شما استفاده نمايند از شما طرفداري نمي‌كنند. و شماها را براي منافع خويش به هلاكت مي‌كشند. و من نصيحت برادرانه به شما مي‌كنم كه كاري نكنيد كه قرآن كريم براي برخورد با شما تكليف نمايد و ما به حكم خدا با شما رفتار كنيم. و يقين بدانيد كه امثال حسني مبارك مصري و حسين اردني و ديگر هم جنايتكاران آنان براي شما نفعي ندارند و دين و دنياي شما را تباه مي‌كنند. و اگر با نشست‌هاي خود بخواهيد طرح كمپ ديويد يا فهد را كه مرده‌اند، زنده كنيد؛ كه ما خطر بزرگ براي كشورهاي اسلامي خصوصا حرمين شريفين مي‌دانيم، اسلام به ما اجازه‌ي سكوت نمي‌دهد و اين‌جانب در پيشگاه مقدس خداوند تكليف الهي خود را ادا نمودم. اكنون دست تضرع و دعا به سوي خالق يكتا بلند كرده و به قواي مسلح اسلام و فداكاران قرآن كريم و ميهن عزيز ايران دعا مي‌كنم، و سلامت و سعادت و پيروزي آنان را خواستار هستم.

سلام و درود بي‌پايان بر فرماندهان متعهد قواي مسلح و بر رزمندگان فداكار و بر ملت دلير ايران عزيز و سرشار از شادي‌ها. والسلام علي عبادالله الصالحين.

روح‌الله الموسوي الخميني

منبع: صحيفه امام خميني (ره)

جلد شانزدهم صفحه 257

[نقل از سایت جامع دفاع مقدس(ساجد)]

در آمدی بر عرفــــان و تصـــوف1

                                   ((بسم الله الرحمن الرحیم))

واژهء عرفان مشتق از ریشهء عرف است و به معنای شناخت می باشد.در معنای واژهء تصوف نیز باید گفت اختلاف در ریشه اشتقاق آن بسیار است٬ اما بنابر قول صوفیانی چون ابو نصر سراج و علمایی غیر صوفی مانند ابن خلدون،ابن تیمیه ابن الجوزی صوف به معنای پشم و صوفی و متصوف به معنای پشمینه پوش است.
تعریف تصوف در اسرار التوحید به نقل از شیخ ابوسعیدابوالخیر اینچنین آمده است:
((هفتصد پیر از مشایخ در ماهیت طریقت سخن گفته اند،اول همان گفت که آخر و اما عبارت مختلف بود و معنی یکی بود که "التصوف ترک التکلف"))
شیخ شهاب الدین سهروردی نیز در "عوارف المعارف" ،باب پنجم در بیان ماهیت تصوف پس از ذکر تعاریف مختلف سران صوفیه در باب ماهیت تصوّف اینگونه جمع بندی می کند:((و اقوال مشایخ -قدس الله ارواحهم- در معنی تصوف، فزون آید بر هزار قول،که نوشتن آن دشوار باشد، امّا این اختلاف در، در لفظ باشد نه در معنی.))
[عوارف المعارف،ترجمهءابومنصورعبد المؤمن اصفهانی،صفحهء24]
امّا در تعریف عرفان اسلامی کلام امیرالمؤمنین،امام علی (ع) کافی است که فرمود:((العِلمُ نهرٌ وَ الحِکـمةُ بحرٌ وَ العلماءُ حول النّهرِ یَطوفونَ وَ الحکماءُ وَسَطَ البحرِ یَغوصونَ وَ العارفون فی السُفنِ النّجاةِ یَسیرونَ))
آری، عرفان روشی است گسترده تر از تصوف که در همهء مذاهب و ملل جهان حتی  توتمیست ها و یهودی ها وجود دارد و آن شناخت و رسیدن به معبود است.و عرفان اسلامی کاملترین عرفان هاست همان چیزی که در در شیوهء زندگی معصومین (ع) می بینیم و آن فرقهء خاصی نیست بلکه اسلام راستین است.
تصوف راستین- نه فرقه های انحرافی که با اسلام هیچ سازگاری ای ندارند- را نیز می توان انشعابی از عرفان اسلامی پنداشت البته نه که هر صوفی ای را سالک بالله دانست.حافظ می گوید:
نقد صوفی نه همین صافی بی غش باشد   
                                              ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
  
و تصوف اگر صحیح باشد -که در موارد بسیاری اینگونه نیست- به عرفان ختم می شود و یکی از راههای شناخت خداست و امّا مقام عارف واقعی بالاتر از صوفی است آنچنان که سعدی در مواعظ می گوید :
عالم و عابد و صوفی همه مردان رهند        مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست

از دیگر دست نیز خود صوفیه مقام عارف را بسی بالاتر از مقام صوفی می دانند، همچنانکه در کتاب اسرار التوحید آمده است که:((خواجه امام مظفّر نوغانی به شیخ ابوسعید گفت:که صوفیت نگویم و درویشت هم نگویم بلکه عارفت گویم به کمال. شیخ گفت: آن بود که گوید.))با همه این تفاسیرعارف و صوفی و عرفان و تصوف درموارد بسیاری خلط شده اند و تمایز بین آنها کاری آسان نیست و همّت بزرگان را می طلبد.

ادامه دارد...

یا علی