ـحیات سهروردی:
شیخ الاسلام، شهاب الدین ابوحفص عمر بن محمّد بن عبدالله بن محمّد بن عبدالله بن عمویۀ بکری ملقب به سهروردی شافعی به نوشتهء ابن خلکان در "وفیات الاعیان" به چهارده واسطه و به روایت سبکی در "طبقات الشافعیه" به پانزده واسطه به ابوبکر خلیفۀ اول(؟) می رسد. مؤلف "تجارب السلف" نیز او را از اعقاب ابوبکر می داند. 
شیخ در اواخر رجب یا اوایل شعبان 539هـ.ق در سهرورد (سهراوگرد یا سرخاب کرت) زنجان متولد شد.در جوانی پیش از سال 557هـ.ق به بغداد رفت وتحت تربیت عموی خود شیخ ضیاءالدین ابولنجیب عبدالقادر سهروردی علوم ظاهر و باطن را فرا گرفت و از مریدان وی گشت و همچنین از دست او خرقه پوشید. شیخ در کتاب "عوارف المعارف "مکرر به گفتار او استشهاد کرده و ارادتش را به وی نشان داده است.
جامی در نفحات الانس آورده است که((: گفته اند که مدتی با بعضی از ابدال در جزیرهء عبّادان[آبادان] بوده و خضر(ع) را دریافته))[نفحات الانس ص472)
سهروردی فقیهی صالح و حکیمی واعظ بود و هر سال به زیارت مکه و مدینه می رفت. به نقل جامی در نفحات امام یافعی سهروردی را با القابی مانند((استاد زمانه، فرید یگانه، مطلع الانوار و منبع الاسرار، دلیل الطریقه و ترجمان الحقیقه، استاذ الشیوخ، الاکابر الجامع بین علمی الباطن و الظاهر، قدوة العارفین و عمدة السالکین، العالم ربّانی)) خوانده است.
گویند خلیفه الناصرلِدین الله (خلافت 575-622هـ) نسبت به شیخ ارادت فوق العاده داشته و غالباً او را به رسالت از جانب خویش نزد ملوک اطراف می فرستاده است و ملوک مقدم شیخ را گرامی می داشتند. در "مرآة الزمان" آمده است که شیخ شهاب الدین سهروردی برای آن که بلای خوارزمیان را از بغداد و ناصر خلیفه بگرداند در همدان به رسالت نزد خوارزمشاه رفت و او را از شورش بر خلیفه تحذیر کرد و خود جفا و اهانت بسیار دید. ابن خلکان نیز در "وفیات الاعیان" به رسالت شیخ از طرف دیوان عزیز به اربیل اشاره کرده و می نویسد که:((شیخ آنجا مجلس وعظ دایر کرد. امّآ من به علت صغر سن نتوانستم از مجلس او بهرمند گردم.))
ابن النجّار نیز می گوید:((از اکناف جهان به حضور شیخ می رسیدندو برکات انفاس وی به گروه کثیری از گناهکاران ظاهر می شد، همه توبه می کردند، چنانکه به برکت دم گرم و روحانی او، مردم زیادی راه خدا را برگزیدند.))[طبقات الشافعیه ،جلد8،ص238] سهروردی شیخ الشّیوخ بغداد بود و تعدادی از رباطها و خانقاهها متعلق به صوفیه را در آنجا اداره و سرپرستی می کرد. خلیفه رباطی مخصوص برای او ساخت، و شیخ روزهای معیینی از هفته را در آنجا به مجلس وعظ می رفت. گویند در بغداد از بهاء الدین ولد استقبال گرمی کرده و او را به خانقاه خود دعوت کرده است. [جامی، نفحات الانس،ص258]
شیخ الاسلام مال فراوانی بدست آورد ولی همه را در راه خدا خرج کرد تا حدّی که هنگام مرگ مؤونت دفن و کفن نداشت. گویند شیخ در اواخر عمر بیمار و زمینگیر شد و او را همراه کتابهایش به دوش می کشیدند و به مسجد جامع بغداد می بردند.
شیخ سر انجام در محرم سال 623 هجری در گذشت و در وردیۀ بغداد به خاک سپرده شد. مزارش زیارتگاه صوفیان و صاحبدلان است.

[این مقاله قسمتی از تحقیق تاریخ تصوف نگارنده می باشد٬ در صورت تمایل بخشهای دیگری از آن را در وب قرار داده خواهد شد.]