ثبت است بر جریده عالم دوام دزد!
ثبت است بر جریده عالم دوام دزد!
دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران!
عجب اسم پر مسمایی.
راستش این اسم برای کسانی که در این دانشکده زیست کردند اسمی ست بی مسما! بدون هیچ ابهت و جاذبه ای. مثل یک درخت بی فایده. (البته مراد استادان، مدرسان و دانشجویان و کارمندان نیستند!) اینجا بدون شک پر از ایراد هست و بوده اما چند چیز خوب داشت (یاد پل می افتم!) که یکی از آن چیزهای خوب امنیت بود. حال عرض می کنم چرا بود.
افراد حواس پرتی مثل نگارنده که خودشان را هم به سختی پیدا می کنند بعد از 6 سال زیست در اینجا تقریبا چیزی را گم نمی کنند! اگر هم جای بگذارند فردایش دفتر امور کلاسها، پیش دوست گرامی آقای غلامی.
خیلی راحت.
می توانستی کیف و لپ تاپ و... را بگذاری در کلاس 309 و بروی بوفه و 3 ساعت بعد بیایی.
این امنیت را کارمندان با سایقه نیز تایید می کنند. هفته پیش این قاعده در ذهن من به هم خورد. با ربودن کیف دوستی که ایشان هم 6 سالی اینجا زیست کرده.
شاید بگویید النادر کالمعدوم (هرچند اخبار می رسد که واحد را کثیر می کند) اما باز با تسامح و گذر از این وقتی به ساختار اداری رجوع می کنیم چه می بینیم؟ چه خوب! دوربین های مدار بسته!!!! فکر کنید! دزد یافت شد! می روی در آن اتاق مخوف و دزد را در حین سرقت می یابی!
انتظار داری فردایش کیف و مدارک و پول را بدهند و دزد را حداقل از این محیط بیرون کنند. اما انگار خبرهای دیگری هست! مسئولان می گویند با دزد صحبت کن و یک جوری با زبان نرمش کن! تازه می گویند فیلم در ایران مدرک نیست!
چند نکته از این داستان!
1. اولا که مگر این دانشکده صاحب ندارد؟!
2. ثانیااگر فیلم مدرک نیست پس این دوربین ها را با هزینه نجومی برای چی نصب کردید؟ آیا تمام اداره ها و مراکز دوربین ها را بدون دلیل نصب می کنند؟ یا.... (بنگرید مورد پایین)
3. یا نصب می کنند که مچ دانشجو را بگیرند. وقتی یک دانشجو به زعم شما مرتکب اشتباهی شود زود حراستی می شود و التماس دعا!
* کارمند های قدیم الهیات بسسیاری رفته اند. به خصوص بخش خدماتی. الان قدر آنها را می دانیم. نا شکر بودیم.
** کیف هنوز پیدا نشده است! هرچند واقعا مهم نیست. مهم آن امنیتی بود که نیست.
*** اگر اینجا نقدی می نوسم برای علاقه به دانشگاه تهران و دانشگده الهیات است و جز از سر درد چیزی ننگاشته ام.
**** این بیت هم از شیخ اجل برای اهل نظر: اگر ز باغ رعیت خورد کند سیبی/ برآورند غلامان او درخت از بیخ!
***** یاد آن حکایت سعدی افتادم. حکایت آن پارسایی که نیم شب دزدی را خانه می بیند و در می یابد که دزد چیزی نیافته و مغبون راه بیرون رفتن را دارد پیش می گیرد. مرد پارسا گلیمی که بر آن خفته بود را در سر راه دزد می اندازد که آن دزد بی روزی نباشد. حواسم به فتوت و گذشت و جوانمردی هست اما...(رجوع کنید پایین)
****** اما واقعا دزد هم دزدهای قدیم. مادر بزرگم از مادرش نقل می کرد که دزدی به خانه ای رفت و اسباب را جمع کرد. کیسه ای پیدا کرد. برای آن که بفهمد که در آن چیست و ارزشش را دارد که بدزد یا نه (شب هم بود) انگشت بر آن زد و چشید. طعم نمک! نمک طعام بود. دزد با خود حدیث کرد که من "نمک گیر" اهل این خانه شدم و دزدی از ایشان خیانت است. افسوس...












نفحات (عرفان 85) در اواخر سال 85 به دست جمعی از دانشجویان ادیان و عرفان دانشگاه تهران (ورودی 85) راه اندازی شد.این وبلاگ با انجمن علمی دانشکده الهیات و نیز کانون اندیشه صفیر دانشگاه تهران همبستگی ها و همکاری هایی داشت. در حال حاضر برخی از دوستان فارغ التحصیل و برخی در مقطع کارشناسی ارشد مشغول به تحصیل شده اند. نفحات همچنان با همان رویکرد ادامه به کار می دهد. این وب شاید برای اهل پژوهش و شاید اهل دل و دوستان مفید باشد.