
عکس:م.ا.محب علی
ایام شهادت حضرت فاطمه(س) را تسلیت عرض می کنم.
در مورد مطلبی که در ادامه می آورم باید بگویم، که اگر در این مورد صحت این موضوع و نیز حقیقت جویی نگارندۀ آن استاد سید جعفر شهیدی اندکی تردید داشتم، هرگز این پست را نمی نوشتم...
امید است که دوستان بر من خرده نگیرند و این پست نیز موجب تفرقه نگردد.
قبل از خواندن این داستان حدیثی از امام حسین(ع) می آورم، که فرمود:((فَإذا مُحصُّوا بِالبَلاء قَلّ الدَّیّانونَ)) (آنجا که آزمایش پیش آید دینداران اندک خواهند بود.) خداوند عاقبت ما را به خیر کند.
((خانۀ آیشه ماتم کده است. علی (ع)، فاطمه(س) عباس، زبیر، فرزندان فاطمه حسن، حسین دختران او زینب و ام کلثوم اشک می ریزند.
علی (ع) به همکاری اسماء بنت عمیس مشغول شست و شوی پیغمبر(ص) است. در آن لحظه های دردناک بر آن جمع کوچک چه گذشته است؟ خدا می داند. کار شستشوی بدن پیغمبر(ص) تمام نشده، بانگی بگوش می رسد:الله اکبر.
علی به عباس:
_عمو. معنی این تکبیر چیست؟
_معنی آمن این است که آنچه نباید بشود شد.
دیری نمی گذرد که بیرون حجرۀ عایشه همهمه و فریادی بگوش می رسد. فریاد هر لحظه رساتر می شود:
_بیرون بیایید! بیرون بیایید! وگرنه همه تان را آتش می زنیم!
دختر پیغمبر(ص) بدر حجره می رود. در آنجا با عمر روبرو می شود که آتشی در دست دارد.
_عمر! چه شده؟ چه خبر است؟
_علی(ع)، عباس و بنی هاشم باید به مسجد بیابند و با خلیفه بیعت کنند!
_کدام خلیفه؟ امام مسلمانان هم اکنون درون خانۀ آیشه بالای سر پیغمبر(ص) نشسته است.
_از این لحظه امام مسلمانان ابوبکر است. مردم در سقیفۀ بنی ساعده با او بیعت کرده اند. بنی هاشم هم باید با او بیعت کنند.
_و اگر نیایند؟
_خانه را با هر که در او هست آتش خواهم زد مگر انکه شما هم آنچه مسلمانان پذیرفته اند بپذیرید.
-عمر می خواهی خانۀ ما را آتش بزنی؟
_آری.
این گفتگو به همین صورت بین دختر پیغمبر(ص) و صحابی بزرگ و مهاجر و سابق در اسلام صورت گرفته است یا نه؟ خدامی داند.
اکنون که مشغول نوشتن این داستان هستم، کتاب ابن عبدربه اندلسی(عقدالفرید) و انساب الاشراف بلاذری را پیش چشم دارم داستان را چنانکه نوشته شد از آن دو کتاب نقل می کنم. بسیار بعید بلکه نا ممکن به نظر می نماید چنین داستانی را بدین صورت هواخواهان شیه یا دسته های سیاسی موافق آنان ساخته باشند، چه دوستداران شیعه در سده های نخستین اسلام نیرویی نداشته و در اقلیت بسر می برده اند.))[ زندگانی حضرت فاطمه(س)٬ سید جعفر شهیدی٬ دفتر نشر فرهنگ اسلامی]
و آن بزرگوار در بستر مرگ اینچنین فرمود:
(( بخدا سوگند! اگرپای در میان می نهادند و علی را در کاری که پیغمبر(ص) به عهدۀ او نهاد می گذاردند، آسان آسان آنان را به راه راست می برد و حق هریک را بدو می سپرد...
اگر چنین می کردند، درهای رحمت از زمین و آسمان بر روی آنان می گشود. اما نکردند...
و آنچه نباید بکنند کردند. اکنون لختی بپایند! و ببینند چه آشوبی برخیزد و چه خونها بریزد...!))
منظومۀ محبت زهرا و آل او
بر خاطر کواکب ازهر نوشته اند
دوشیزگان پرده نشین حریم قدس
نام بتول بر سر معجر نوشته اند
[خواجوی کرمانی،دیوان]