(( به نام خدا))

 پرنده عاشق پرواز بود. یک روز گرفتنش و در یک قفس زندانی اش کردند. آب و دانه همه چیز در قفس بود ٬ولی پرنده چیزی نمی خورد او فقط به پرواز فکر می کرد پرواز... اما آب و دانه... .

چند روز بعد در قفس باز شد اما...اما پرنده هنوز مشغول خوردن آب و دانه بود. دیوانه پرواز بوِِْد مرغ هوایی!

ازلذت و از مستی این دانه دنیا               پنداشت دل تو که از این دام رهیدی (مولوی/دیوان شمس/درج ۳)

مرغ غافل می خورد دانه ز دام               همچو اندر دام دنیا این عوام (مولوی/ مثنوی معنوی/ درج۳) 

م.ا.محب علی