"ابن عربی"   

                                                                                                      شرف الدین خراسانی(شرف)

خود ابن‌ عربى‌، در مرحلة ديگري‌ از زندگانيش‌، صحنة ديدار خود را با فيلسوف‌ ارسطو گراي‌ بزرگ‌، ابن‌ رشد تصوير مى‌كند كه‌ بر آنچه‌ گفته‌ شد، گواه‌ است‌.
وي‌ مى‌گويد: «روزي‌ در قرطبه‌ به‌ خانة قاضى‌ آن‌ شهر ابوالوليد ابن‌ رشد رفتم‌. وي‌ خواهان‌ ديدار من‌ بود، چون‌ چيزهايى‌ از آنچه‌ خداوند در خلوت‌ بر من‌ آشكار كرده‌ بود، به‌ گوشش‌ رسيده‌ بود و دچار شگفتى‌ شده‌ بود. بدين‌ سان‌ پدرم‌ كه‌ از دوستان‌ وي‌ بود، به‌ بهانة حاجتى‌ مرا نزد وي‌ فرستاد. من‌ در آن‌ هنگام‌ نوجوانى‌ بودم‌ موي‌ بر چهره‌ نروييده‌ و شارب‌ برنياورده‌. چون‌ بر وي‌ درآمدم‌، براي‌ نشان‌ دادن‌ مهر و احترام‌ به‌ من‌، از جايش‌ برخاست‌ و مرا در آغوش‌ گرفت‌. سپس‌ به‌ من‌ گفت‌: آري‌! گفتم‌: آري‌. پس‌ شادي‌ او از اينكه‌ من‌ نيتش‌ را فهميده‌ بودم‌، افزون‌ شد. آنگاه‌ من‌ از آنچه‌ انگيزة شادي‌ او شده‌ بود، آگاهى‌ يافتم‌ و گفتم‌: نه‌. در اين‌ هنگام‌ ابن‌ رشد خود را كنار كشيد و رنگ‌ چهره‌اش‌ ديگر شد، [گويى‌] دربارة انديشيدة خود دچار شك‌ شده‌ بود. سپس‌ گفت‌: شما امر را در كشف‌ و فيض‌ الهى‌ چگونه‌ يافتيد؟ آيا همان‌ است‌ كه‌ [عقل‌ و] انديشة نظري‌ به‌ ما داده‌ است‌؟ به‌ او گفتم‌: آري‌ - نه‌! ميان‌ آري‌ و نه‌ روحها به‌ بيرون‌ از موادشان‌ پرواز مى‌كنند و گردنها از بدنهايشان‌ جدا مى‌شوند! ابن‌ رشد رنگش‌ پريد، لرزه‌ بر اندامش‌ افتاد و نشست‌ و مى‌گفت‌: لاحول‌ و لاقوة الا بالله‌»، زيرا آنچه‌ را من‌ بدان‌ اشاره‌ كرده‌ بودم‌، دريافته‌ بود... و پس‌ از آن‌ روز ابن‌ رشد از پدرم‌ خواست‌ كه‌ من‌ بار ديگر با او گرد آيم‌، تا آنچه‌ در انديشه‌ دارد، بر من‌ عرضه‌ كند [و بداند] كه‌ آيا [انديشه‌هاي‌ او] موافق‌ [با برداشت‌ من‌] است‌ يا مخالف‌ آن‌، زيرا وي‌ از صاحبان‌ انديشه‌ و نظر عقلى‌ بود. سپس‌ وي‌ خدا را سپاس‌ گزارد از اينكه‌ در زمانى‌ زندگى‌ مى‌كند كه‌ در آن‌ كسى‌ را ديده‌ است‌ كه‌ نادان‌ به‌ خلوت‌ خود داخل‌ مى‌شود و اينگونه‌ بيرون‌ مى‌آيد، بى‌درسى‌ و بحثى‌ و مطالعه‌اي‌ و خواندنى‌. وي‌ سپس‌ گفت‌: اين‌ حالتى‌ است‌ كه‌ ما [وجودِ] آن‌ را اثبات‌ كرده‌ بوديم‌، اما كسى‌ را كه‌ داراي‌ آن‌ شده‌ باشد، نديده‌ بوديم‌. سپاس‌ خداي‌ را كه‌ من‌ در زمانى‌ هستم‌ كه‌ در آن‌ يكى‌ از دارندگان‌ اين‌ حالت‌ يافت‌ مى‌شود كه‌ قفلها را مى‌گشايد. سپاس‌ خدايى‌ را كه‌ ويژگى‌ ديدار با او را نصيب‌ من‌ كرد». سپس‌ ابن‌ عربى‌ مى‌افزايد كه‌ مى‌خواسته‌ است‌ بار ديگر با ابن‌ رشد ديدار كند، اما اين‌ ديدار دست‌ نداده‌ تا در 595ق‌ كه‌ در همان‌ شهر قرطبه‌ بر سر تابوت‌ ابن‌ رشد حاضر شده‌ است‌ ( الفتوحات‌، 1/153-154؛ ماير، .III/280 )

منبع: دایرة المعارف بزرگ اسلامی