((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))

 

 تا كجای می برد اين نقش به ديوار مرا/29, 2009

 

هزاره دوم آهوي كوهي
 
تا كجاي مي برد اين نقش به ديوار مرا؟
 
تا بدانجا كه فرو مي ماند
 
چشم از ديدن و لب نيز ز گفتار مرا
 
* * *
لاجورد افق صبح نيشابور و هري است
 
كه در اين كاشي كوچك متراكم شده است
 
مي برد جانب فرغانه و فرخار مرا
 
* * *
اين چه حزني است كه در همهمه كاشيهاست
 
جامه سوگ سياووش به تن پوشيده است
 
اين طنيني كه سرايند خموشيها، در عمق فراموشيها
 
و به گوش آيد از اين گونه به تكرار مرا
 
* * *
 
گرد خاكستري حلاج و دعاي ماني
 
شعله آتش كركوي و سرود زرتشت
 
پورياي ولي آن شاعر رزم و خوارزمي
 
مي نمايند در اين آينه رخسار مرا
 
* * *
 
تا كجا مي برد اين نقش به ديوار مرا؟
 
تا درودي به سمرقند چو قند
 
و به رود سخن رودكي آن دم كه سرود
 
كس فرستاد به سر اندر عيار مرا
 
* * *
 
شاخ نيلوفر مرواست گه زادن مهر
 
كز دل شط روان شنها
 
مي كند جلوه از اين گونه به ديدار مرا
 
* * *
 
سبزي سرو قد افراشته كاشمر است
 
كز نهان سوي قرون
 
مي شود در نظر اين لحظه پديدار مرا
 
* * *
 
چشم آن آهوي سر گشته كوهي است هنوز
 
كه نگاه مي كند از آن سوي اعصار مرا
 
* * *
 
بوته گندم روييده بر آن بام سفال
 
باد آورده آن خرمن آتش زده است
 
كه به ياد آورد از فتنه تاتار مرا
 
* * *
 
كيميا كاري و دستان كدامين دستان
 
گسترانيده شكوهي به موازات ابد
 
روي آن پنجره با زيور عريانيهاش
 
كه گذر مي دهد از روزن اسرار مرا
 
* * *
 
نقش اسليمي آن طاق نماهاي بلند
 
و آجر صيقلي سر در ايوان بزرگ
 
می شود بر سر، چو صاعقه، آوار مرا
 
و آن كتيبه كه بر آن نام كس از سلسله اي
 
نيست پيدا و خبر مي دهد از سلسله كار مرا
 
* * *
 
عجبا كز گذر كاشي اين مزدك پير
 
هوس كوي مغان است دگر بار مرا
 
گر چه بس ناژوي واژونه در آن حاشيه هاش
 
مي نمايد به نظر
 
پيكر مزدك و آن باغ نگونسار مرا
 
استاد شفیعی کدکنی

*.عکس از م.ا.محب علی است. اصفهان/تابستان ۸۷.