باران خلاف نیست !
این دل ...

این دل ...

((بسم الله الرحمن الرحیم))
ایران ای سرای امید
بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پر خون
خورشیدی خجسته رسید
راه ما راه حق راه بهروزی است
اتحاد اتحاد رمز پیروزی است
صلح و آزادی جاودانه در همه جهان خوش باد یادگار خون عاشقان،
ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باد
شعر: هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه)
دیدگاه ادیان در باره آخرین منجی چیست ؟
((هو))
((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))
قاضی عبدالجبّاری بوده است در اصول، عقیدت اعتزال داشته است، درویشی وقتی او را میزبانی کرد و انواع نعمتها بساخت، چون قاضی بر مایده بنشست، گفت: میزبا ن کجاست؟ گفتند :حاضر نمی آید. گفت ما بی مشاهدۀ او دست به طعام نبریم، درویش بیامد و گفت: ای قاضی به سرای من، بر خوان ِ من، بی دیدار ِ من، طعام نمی خوری، فردا در سرای نعیم بی دیدار ِ ملک کریم نعمت بهشت چون خواهی خورد؟
منبع: روح الاروارح فی شرح اسماء الملک الفتّاح، شهاب الدین سمعانی، به تصحیح نجیب مایل هروی.
شرحی بر داستان به همراه درآمدی بر فرق کلامی اسلام م.ا.محب علی
با وجود اینکه خوانندگان مقالات و بازدیدکنندگان نفحات از قشر فرهیخته هستند و شرح داستان فوق چندان ضروری نمی نماید، اما به دلیل اشتیاق این حقیر با سخن گفتن با شما بزرگواران اندکی قلم فرسایی می کنم.
در باب معتزله که یکی از بزرگترین فرق کلامی جهان اسلام بوده اند چند نکته را باید یاد آور شد.
معتزله فرقه ای بودند که بنابر قول مشهور با بحثی که میان حسن بصری و واصل ابن عطا صورت گرفت از تفکر غالب که تفکر اهل حدیث بود جدا گشتند(قال حسن بصری: اعتزل عنا واصل). معتزلیان با تأثیراتی که از فلاسفه پذیرفتند، با وجود اینکه شاید فلسفه را قبول نداشتند، و نیز گرایشاتی که به عقلانی کردن یا تفسیر عقلانی کردن از دین_ در این قسمت به شیعه بسیار نزدیک می گردند_ داشتند سیستم تفکر خاصی را بنا نهادند. مثلاً قریب به اتفاق آنان رویت خداوند را در دنیا و آخرت مُحال می دانستند. نیز معتزلیان کلام خدا را حادث( در برابر قدیم) می شمردند و تفسیری عقلانی( شاید بیش از حد عقلانی) از قرآن می کردند که در این مورد نیز به شیعه نزدیک اند. اکثر معتزلیان به قضا و قدر الهی هیچ اعتقادی نداشتند و انسان را فاعل کارهای خود می دانستند. در نظر معتزله خداوند قاضی ای عادل بود و این عدل همان عدلی است که ما می فهمیم. معتزله خدایی تنزیهی را تصور می کردند که "لیس کمثله شئ".
در برار آنها تفکر اهل حدیث( که در حال حاضر فرقه وهابیت خود را وارث آنان می دانند اما در حقیقت اینگونه نیست و غیر از ابن تیمیه که به نوعی بنیانگذار وهابیت است، بزرگان ارزشمندی در میان آنان دیده می شوند ) بودند که رویت [ غالباًبه چشم ظاهر] را ممکن و انسان را کاملاً مجبور و بی اراده و اختیار می دانستند، تفسیر و تأویل آیات را روا نمی دانستند و آیات را بر معنای ظاهر حمل می کردند. خدا می خندد، خدا راه می رود، خدا بر عرش نشسته است و... . خدای اهل حدیث خدایی انسان وار بود البته خود آنها این را قبول نداشتند و عموماً وارد بحث های کلامی نمی شدند "الکیفیة مجهولة و السوال بدعة" .
در سوی دیگر تفکر اشعری و نیز در جناحی دیگر تفکر شیعی قرار داشت. تفکر اشعری و شیعی که در نزد عرفاء جایگاه والایی داشت رویت خدا را در آخرت(یا عالم خاصی مثل ملکوت[=مثال؟]) ممکن می دانستند، البته تفاسیر متفاوتی است و بین آنها نوع رویت و کیفیت آن فرق می کند.
در داستان فوق قاضی عبدالجبار که از بزرگان و متفکران اعتزال و نیز صاحب کتاب المغنی است، به عنوان چهره ای معتزلی قرار دارد. در طرف دیگر درویشی(در اینجا=عارف، صوفی) است که او را باید نه یک متکلم، بلکه یک معتقد اشعری یا اهل حدیث و شاید به احتمال ضعیف تر شیعی بدانیم.
ذکر این نکته ضروری می نماید که آنچه را عرفاء به عنوان رویت خدا می خوانند در بسیاری از موارد نمی توان دقیقاً یک اندیشه کلامی دانست و شاید بتوان آن را یک تفسیر عرفانی از قرآن و احادیث بیان کرد. رویت عارف وحدت وجودی کجا و رویت متکلم حدوثی ؟! حتی می توان در قرن های بعد تفکری خاص فلسفی و شاید هم دارای ابعاد کمرنگی کلامی را از سوی عرفاء دید که در ابتدا با تفکر شیعی پیوند خورد. بعد از مکتب تشیع اگر مکتبی را بخواهیم قریب به آن بگوییم باید از تفکر اشاعره نام ببریم.
"والحمد لله رب العالمین"
((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))
میدانم که میآیی
چه غم دارم ز تنهایی
میباری چو ابر بهار
میشویی از دل غبار
میتابی چون آفتاب
میربایی از دیده خواب
میرسد با بانگ صبح از سوی او
آن نسیم جانفزای کوی او
گر دل من بیقراری میکند
او بهارست و بهاری میکند
میدانم که میآیی
چه غم دارم ز تنهایی
شب هجران شود کوتاه
رسد صبح امید از راه...
شعر: امیرحسین سام
شعر: ع.دهقان نژاد
"باد ایستاد، بادبادک ها را کشت."
وسط ظهر... افتاد
پرنده ای مهاجر،
از دارسیم آسمان
دشت، بارها شمرده بود.
هر بلندی، باد
بالین ِ سر بادبادک ها
به گریه، ایستاده
دست پارچه، مَرد
به طیّاره ی کوچکش نفس مصنوعی می داد
همه چیز روی کاموای دست هایش
گلو گلو ، بلند...
...آویزان شد
حالا هنوز به شب نکشیده
روز روشن
چه امر به منکری می کند سینه ی معروفش
که هم افتاده، روی گلوبند
پیراهن های بی رگ بلند
خالی تر از هر چه مَرد
دیگ ها دود خورده
و دیوار هم
و عبور ِ پایین ِ شبانه ی قاصدک های سیاه
خاموش
تا همه ی فصل ها هنوز
هو... هو... هو...
۱.برنده جایزه پرسش مهر سال۸۳
سخنی چند در باب شعر مذهبی امروز
م.ا.محب علی
شعر مذهبی در زمان ما به چند گونه وجود دارد. شکلی از آن به صورت مذهبی در هیئت ها و محافل مذهبی یافت می شود، که اگر از شکل مد شدۀ عامیانه بی ارزش آن چشم بپوشیم اشعار لطیف و نغزی در این میان یافت می شود که از احساسات پاک مذهبی سرچشمه گرفته است و در میان همین اشعار گاه گاه به شعرهایی ادبی برمی خوریم که ارزش ادبی در خوری دارند.
نوع دیگری اشعار مذهبی وجود که می توان آن را نوع فاخر نامید و آن بر دو قسم است. یک قسم نوع سنتی است که شعرایی چند در این زمینه فعالیت می کنند که حقیقتاً در توان خود و امکانات شعر سنتی امروز نقش خود را به خوبی ایفا کرده اند . قسم دیگر این ادب و این گونه از اشعار بنا به اقتضای وضع ادب و زمان به صورت نیمایی و سپید سروده می شوند که بخش مهمی از شعرهای معاصر در این سبک است. متاسفانه در دو گونه اخیر شعرای ما هر گاه روی به ادب مذهبی آورده اند آنقدر شعارگونه ابیاتشان را سروده اند که شعر مذهبی که سهم عمدۀ ادب فارسی راشامل می شد افت بسیاری کرده و شاید آن شعرهایی که هر از گاهی بنا به مراسم و دلایلی سروده می شوند حتی ارزش شنیدن را هم نداشته باشند.
البته حق حکم می کند که افرادی را از این حکم مستثنی گردانیم. می توان از شعرای ادب دینی و مذهبی مرحوم قیصر این پور، آقای موسوی گرمارودی و تنی چند از دیگر استادها را نام برد که چراغ ادب مذهبی را روشن نگاه داشته اند.
شعر "باد ایستاد، بادبادک ها را کشت." از دوست عزیزم "ع.دهقان نژاد" شعری است لطیف و پر از احساس و بدون شعار. شاعر در این شعر گاه تصاویری را که بارها در ذهن خواننده بوده به شکلی نو اظهار می کنند تا که به حد تصاریر نو ارتقا پیدا می کند، بعضی از تصاویر را نیز می توان را اساساً نو و بدیع دانست. این شعر نمونه ای خوب و کمیاب برای شعر مذهبی امروز است.
به امید روزی که ادب دینی فارسی که در گذشته شاید قریب به تمام ادب فارسی را در سیطره داشت و در تمام حوزه های اخلاقی، عرفانی، فلسفی و اعتقادی گسترده بود، بار دیگر به اوج بازگردد و ما شاهد ظهور همچون سعدی و حافظ و مولوی هایی دیگر در پهنۀ آسمان ادب فارسی باشیم.
"والحمدلله رب العالمین"