ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته ای؟





ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته ای؟

مگر این گونه که ماتی! تو شه انداخته ای؟

همایون فرس پادشه سدره مقام

که چراگاه بهشت است ترا جای خرام

نه رکابی زتو برجاست نه زین و نه لگام

مگرا ی پیک سبک پا! بر سر شاه انام

بلا رفته که با خویش نپرداخته ای؟

تا صهیل تو همی آمدی ای پیک امید

بر همه اهل حرم بود صدای تو نوید

کاینک آید زپی پرسش ما شاه شهید

مگر این بار خداوند حرم را چه رسید

کای فرس شیهه زنان برحرمش تاخته ای؟

اگر آورده ای ای هد هد فرخنده سیر

ز سلیمان و نگینش بر بلقیس خبر

زچه آلوده به خون تاج تو؟ خاکم بر سر

راست گو تخت سلیمان شده برباد مگر

تو زبهر خبر از تیر پری ساخته ای!

آن شهی را که به امرش فکند سایه سحاب

خواهد ار آب، شود خاک در عالم نایاب

طعنه بر لجّه ی تیار زند موج سراب

دیده ای کشته مگر، تشنه لبش بر لب آب

که چنین ناله به عیّوق برافراخته ای؟

تو که غلطان زسر زین، نگونش دیدی

در میان سپه دشمن دونش دیدی

ای فرس راست به من گوی که چونش دیدی

تو به چشمان خود، آغشته به خونش دیدی؟

یا قتیل دگری بود تو نشناخته ای؟

بوی خون آید از این کاکل ویال و تن تو

شد مگر کشته ی روبه، شه شیر اوژن تو

دل افسرده ی من آب شد از دیدن تو

فاش گو، برق که آتش زده بر خرمن تو؟

که چنین غلغله در بحر و بر انداخته ای؟

)نیّر تبریزی(

 

مطالعات شیعی در غرب (گفتگو با زابینه اشمیتکه)

پروفسور زابينه اشميتكه، استاد مطالعات اسلامي در دانشگاه آزاد برلين و مدير پژوهش واحد مطالعاتي تاريخ روشنفكري در جهان اسلام است. وي مولف كتاب هاي متعددي از جمله الهيات و كلام از ديدگاه علامه حلي (متوفي 726ه/1325) چاپ برلين، كلاوس شوارتز، 1991: كلام، فلسفه و عرفان شيعه دوازده امامي در قرن 9ه-15، از ديدگاه ابن جمهور احسايي (زنده 909ه /1501) چاپ ليدن، بريل، 2000 است. پروفسور اشميتكه مشاركت هاي ارزشمندي در زمينه مطالعات اسلامي و مطالعات شيعي داشته است. نشريه مطالعات شيعي، مصاحبه يي اختصاصي با وي درباره روند تحولات اخير در مطالعات شيعي، به زبان انگليسي داشته است كه برگردان آن را به فارسي، در ذيل مرور مي كنيم.

این مصاحبه را در ادامه مطلب آورده ام، همچنین می توانید فایل پی در اف +pdf این مقاله را از اینجا دانلود کنید:

مطالعات شیعی در غرب (گفتگو با زابینه اشمیتکه)

ادامه نوشته

شرح قصه های مثنوی/ دکتر ناصر گذشته

به نام خدا




دوستان عزیز و مخاطبین فرهیخته نفحات

به اطلاع می رسانم که جلسات شرح قصه های مثنوی توسط  استاد گرامی دکتر ناصر گذشته برگزار می گردد.

این جلسات  دوشنبه ها ساعت 17 در باغ موزه هنر ایرانی برگزار می شود.

حضور در این جلسات را برای دوستان و علاقه مندان به مثنوی توصیه می کنم.

لازم به ذکر است دکتر ناصر گذشته دانش آموخته فلسفه و کلام اسلامی و عضو هیئت علمی گروه ادیان و عرفان دانشگاه تهران هستند.

برای اطلاعات بیشتر می توانید کامنت بگذارید یا به بنده ایمیل بفرستید.

با تشکر.


نشانی باغ موزه هنر ایرانی:  تهران، میدان تجریش، خیابان شهید دربندی (مقصودبیگ)، خیابان دکتر حسابی، شماره‌ی 30. همچنین از خیابان شهید فیاضی (فرشته) نیز مسیر مناسبی وجود دارد.

دوباره می سازمت وطن!





دوباره می‌سازمت وطن! 
اگر چه با خشت جان خویش 
ستون به سقف تو می زنم، 
اگر چه با استخوان خویش 
دوباره می بویم از تو گُل، 
به میل نسل جوان تو 
دوباره می شویم از تو خون، 
به سیل اشک روان خویش

دوباره ، یک روز آشنا، 
سیاهی از خانه میرود 
به شعر خود رنگ می زنم، 
ز آبی آسمان خویش 
اگر چه صد ساله مرده ام، 
به گور خود خواهم ایستاد 
که بردَرَم قلب اهرمن، 
ز نعره ی آنچنان خویش

کسی که « عظم رمیم» را 
دوباره انشا کند به لطف 
چو کوه می بخشدم شکوه ، 
به عرصه ی امتحان خویش 
اگر چه پیرم ولی هنوز، 
مجال تعلیم اگر بُوَد، 
جوانی آغاز می کنم 
کنار نوباوگان خویش

حدیث حب الوطن ز شوق 
بدان روش ساز می کنم 
که جان شود هر کلام دل، 
چو برگشایم دهان خویش 
هنوز در سینه آتشی، 
بجاست کز تاب شعله اش 
گمان ندارم به کاهشی، 
ز گرمی دمان خویش 
دوباره می بخشی ام توان، 
اگر چه شعرم به خون نشست 
دوباره می سازمت به جان، 
اگر چه بیش از توان خویش!
(سیمین بهبهانی)

خدا رحمت کند آنه ماری شیمل را!



شيمل در آخرين صفحات زندگينامه خودنوشتش که کمتر از يک سال پيش از مرگ او منتشر شد، با دوستان ويارانش چنين وداع مي کند:

«آينده با خود چه به ارمغان خواهد آورد؟ نمي دانم. من تنها مي توانم به صلح ،به تفاهم بهتر و بيشتر و احترام متقابل اميد داشته باشم. من از اين ضرب المثل دريانوردان که از مادرم آموختم پيروي مي کنم که مي گويد: «به بهترين ها اميد داشته باش و آمادهء بدترين ها باش!». مادرم افزون بر اين به من آموخت که بيهوده غصهء چيزي را نخورم؛ آنچنانکه در يکي از قصه هاي شرقي مورد علاقهء او آمده است: «صد نفر از طاعون مردند و هزار نفر از ترس طاعون». به نظرم اين سخن، پندي حکيمانه براي جامعهء ماست که هر روز زير آماج هشدارها و اعلام خطرهاي جديد و خبرهاي گيج کننده قرار دارد.

و چه اميد و آرزويي براي خود دارم؟ با نگاهي به آموخته ها و آزموده هايم و برخي از رويدادهاي زندگي ام، شب سال نو 2002 ميلادي را، همزبان با شاعر و شرقشناس محبوبم، فريدريش روکرت، به پايان مي برم که مي گويد:

اگر فردا مرگ به سراغم آيد

چه باک، که بارِ خود به منزل رسانده ام

و اگر رخصت زيستن بيابم، ده سالِ دگر

پيمودن راه و کار نيز دانم، باري و بعد؟

 من به اين سخن پيامبر اسلام که از دوران نوجواني به ياد دارم، مي انديشم كه: مردمان خفته اند و چون بميرند بيدار شوند. («الناسُ نيام فِاذا ماتوا اِنتبهوا»). و من به آن بيداري باور دارم؛ آن بيداري که ما نه قادر به توصيف آنيم و نه توان به تصوير کشيدنش داريم.

تا لقاي روي يار

گم شوم، فاني شوم».

خسرو ناقد، نشريه «کتاب هفته». شماره 167 شنبه 25 بهمن 1382

برای مخاطبان نفحات و دوستانی که دستی از دور و نزدیک بر آتش دین شناسی، اسلام شناسی، مطالعات عرفان و حوزه های دیگر دارند آنه ماری شیمل نام آشنایی ست.

پژوهشگری باپشتکار و عشق. کسی که یک پدیدارشناس واقعی بود. رویکرد همدلانه او در دین شناسی و اسلام شناسی ستودنی بود ( و هست!) آثار فراوان او نه تنها آثار پژوهشی در خور و شایسته ای هستند بلکه برای مطالعه آزاد نیز بسیارشیرین و جذاب و دلچسب اند.

وبسایت علی نامه تصویری را از سنگ مزار مرحومه شیمل قرار داده، که بسیار تاثیر گذار است.

پسندیده دیدم برای دوستان نیز نقل کنم. بر روی مزار او حدیثی از نبی مکرم اسلام (ص)(و گویا منقول از امام علی (ع))  نیز هست) نوشته شده است. "الناس نیام، فاذا ماتوا انتبهوا"

این تصویر برای من این پیام را داشت که آنه ماری شیمل پیام اسلام و عرفان اسلامی را درک کرده و ان شأالله بر اسلام حقیقی و حقیقت اسلام وفات کرده است.

خداوند او را با اولیاء الله مشهور گرداند.

در حقیقت بهانه این پست میلاد نبی مکرم اسلام (ص) بود. میلادش بر همه عالمیان مبارک که رحمت للعالمین است.

 نیز بنگرید:

آنه ماري شيمل، شكوه شرق شناسي آلماني

پروفسور آنه ماری شیمل

گاهی پدر


Simple, Free Image and File Hosting at MediaFire

غدیرانه

پدیدارشناسی انسان در کیش مانی/ ع.دهقان نژاد

 
بسم الله نور
 
به جای مقدمه:
 
اولین چیزی که به ذهن یک ایرانی با شنیدن نام مانی متبادر می شود چیست؟ دومین پیامبر ایرانی پس از زرتشت (ترجیح می دهیم  مزدک را یک جنبش بدانیم تا دین)، پیامبر باغهای اشراق؟ فرشته روشنی؟ یک ثنوی بدعت گذار؟ به نظرم در کنار هرکدام از این مفاهیم و  یا موارد دیگری که به ذهن شما می رسد یک احساس نهفته است. یک حس مشترک، شاید نوعی همزاد/همذات پنداری و حتی شاید ترحم. شاید بتوان این حس را تاریخی دانست که به صورت بالواسطه تجربه کرده ایم و در ضمیر ناخودآگاه ما نهفته است. البته این تاریخ فرازیسته محدود به ملیت نیست و یک مفهوم بشری و چه بسا وجودی ست. لیکن طبیعی ست که این احساس در میان عموزادگان ایرانی با مانی بیشتر است تا لائوتزو. (هرچند که نوادری هستند که کالمعدومند!)
تاریخ . چه بسا تاریخ دینی همواره زنده است. میراث به جا مانده از اعصار کهن همواره بیش از آن است که یک مرده ریگ پنداشته شود. البته تلاش در جهت حفظ این میراث همچون تلاش در جهت از میان بردن آن عقیم است. ما میراث دار عموزادگان دره نئاندرتال هستیم.
این پراکنده گویی که به جای مقدمه نگاشتم برای معرفی مقاله دوست گرامی ع. دهقان نژاد بود. از یک نظرگاه می توان سه بخش عمده را در اندیشه های دینی و فلسفی شناسایی کرد:
1. خداشناسی
2. جهان شناسی
3. انسان شناسی
البته این سه بخش آنچنان در هم تنیده است که به راحتی قابل تفکیک نیستند.
نگارنده در این مقاله به ابعادی از انسان شناسی اندیشه های مانوی پرداخته است.
مطالعه این مقاله برای دانشجویان ادیان و دوستداران فرهنگ ایران خالی از فایده نخواهد بود.
با تشکر.
 
م.ا.محب علی
  

فایل pdf+ مقاله را از اینجا دریافت کنید:

پدیدارشناسی انسان در کیش مانی (281kb)

 

میانمار


بسم رب الشهدا

انا لله و انا الیه راجعون

از دیر باز بوداییان مظهر آرامش بودند.

معابد طلایی و لباس های زرد و نارنجی. مدیتیشن های طولانی و سکوت.

سکوت... سکوتشان پر ابهت اما برای من ترسناک بود. به چه می اندیشند؟ به نیروانا؟ به فنا؟

به رنج؟

غربیان دلزده از کلیسا و خدای کلیسا نیز در سالهای اخیر برخی فرقه های نوپدید پوستند. در مقاله ای علل گرایش فربیان به بودیسم را بررسی کردم اما همه چیر در آن بود جز ترور و چنایت و نسل کشی.

چه کسی فکر می کرد بوداییان اهل جنایت باشند؟

اولین بار در یک مستند با شوکو آساهارا رهبر فرقه بودایی Aum  آشنا شدم. این فرقه در اصل یک جنبش نوپدید دینی است و چندان اصالتی مثل مهایانه و هینه یانه ندارند. رهبر این گروه پس اینکه در انتخابات پیروز نشد قصد انتقام از مردم توکیو را گرفت و مریدانش در متروی توکیو گاز سارین نشر کردند و چندین کشته و زخمی و مسموم بر جای گذاشتند.

باورم نمی شد. چالب اینجاست که رهبر فرقه نیز نابینا بود. اما توجیه کردم که این فرقه نوپدید است و اصلی نیست و تحت تاثیر جریان های غربی است.

داستان گذشت تا رسیدیم میانمار (برمه). اینها دیگر نوپدید نیستند که هیچ بسیار هم اصیل اند.

من هنوز متوجه نشدم که چه اتفاقی افتاده. اطلاعات ضد و نقیض است. یکی می گوید 78 کشته. یکی می گوید 400 تا و دیگری می گوید 15000 تا. هرچند اخبار آواره ها که حدود 80000 است تایید شده است. عکس هایی در اینترنت پخش می شود و هرچند شاید برخی از آنها تایید نشده باشند اما در کل این جنایت و نسل کشی اتفاق افتاده است و ادامه دارد.

در اینجا نمی خواهم به صدا و سیما و سیاست ها وزارت خارجه ایراد بگیرم که نیازی به توضیح نیست.  نیازی هم نیست که بگویم یک قطره خون کشته های سینمای کلورادو به هزار هزار میانماری مسلمان می ارزد. بابا طرف آمریکاییه! حیفه! شرقی مسلمان که تفاوتی با ...

استغفرالله...

من نه امیدی به سازمان ملل دارم و نه به دولت های مسلمان و... امید ما به صاحب زمان و خداست.

دیشب در مفاتیح الحیاة استاد جوادی آملی در مورد گناه آزار به حیوانات و عاقبت آن می خواندم.  خدایا اینها از این هم کمترند؟

خدایا کاش آمار و ارقام و اخبار اشتباه باشد و یک بازی رسانه ای باشد اما انگار واقعیت است.

یا صاحب الزمان ما مسلمانیم؟ ما شیعه تو و پدر تو حسینیم (ع)؟

ما انسانیم؟

یا صاحب الزمان خودت به داد این مردم مظلوم برس.

آه این مظلومان و شهداء دامن ظالمان و گوشه گیران و بی تفاوت ها را خواهد گرفت.

با صاحب الزمان ما را از گوشه گیران قرار مده.

بنی آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضو ها را نماند قرار

 م.ا.محب علی

 

صلوات شعبانیه


((بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین))


((اِنَّ لربکم فی ایامِ دهرِکم نفحاتٍ من رحمتهِ٬ اَلا فتعرَّضو لَها))

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّد ٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ،  


خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد

شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ ، وَ مَوْضِعِ الرِّسالَةِ، وَ مُخْتَلَفِ الْمَلائِكَةِ

درخت نبوت و جايگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان‏

وَمَعْدِنِ الْعِلْمِ، وَاَهْلِ بَيْتِ الْوَحْىِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ ‏مُحَمَّدٍ ،

و معدن دانش و خاندان وحى خدايا درود فرست بر محمد و آل‏محمد

الْفلْكِ الْجارِيَةِ ، فِى اللُّجَجِ الْغامِرَةِ، يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَها ، وَ يَغْرَقُ‏

كشتى جارى در اقيانوسهاى بيكران ايمن شود هر كه سوار آن كشى گردد و غرق شود

مَنْ تَرَكَهَا ، الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَ اللّازِمُ لَهُمْ ‏لاحِقٌ،

كسى كه آن را واگذارد، هر كه بر ايشان تقدم جويد از دين بيرون رفته و كسى كه از ايشان عقب ماند به نابودى گرايد ولى ملازم ايشان ‏به حق خواهد رسيد

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، الْكَهْفِ الْحَصينِ ، وَ غِياثِ‏ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكينِ، وَ مَلْجَأِ الْهارِبينَ ، وَعِصْمَةِ الْمُعْتَصِمينَ،

خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد آن پناه‏گاه محكم و فريادرس ‏بيچاره درمانده و پناه گريختگان و دستاويز محكم براى وسيله‏جويان

اَللّهُمَ‏ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، صَلوةً كَثيرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضاً،

خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد درود بسيارى كه موجب خوشنودى ايشان گردد

وَ لِحَقِ‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَدآءً وَ قَضآءً، بِحَوْلٍ مِنْكَ وَ قُوَّةٍ يا رَبَّ الْعالَمينَ،

و حق‏محمد و آل محمد اداء گشته و انجام وظيفه ما شده باشد به جنبش و نيروى تو اى پروردگار جهانيان‏

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، الطَّيِّبينَ الْأَبْرارِ الْأَخْيارِ، الَّذينَ ‏اَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ،

خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد آن پاكان نيكوكار برگزيده آن كسانى‏كه‏ حقوقشان را واجب كردى

وَ فَرَضْتَ طاعَتَهُمْ وَ وِلايَتَهُمْ ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى ‏مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ،

و اطاعت و دوستيشان را فرض نمودى خدايا درود فرست برمحمد و آل محمد

وَاعْمُرْ قَلْبى ‏بِطاعَتِكَ ، وَ لا تُخْزِنى‏ بِمَعْصِيَتِكَ،

و آباد كن دل مرا به اطاعت خود و به وسيله نافرمانيت رسوايم مكن‏

وَارْزُقْنى‏ مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِما وَسَّعْتَ عَلَىَّ مِنْ ‏فَضْلِكَ،

و روزى من گردان كه كمك مالى دهم بر كسى‏كه روزيت را بر او تنگ كردى بوسيله آنچه بر من فراخ گرداندى از فضل خويش

وَنَشَرْتَ عَلَىَّ مِنْ عَدْلِكَ، وَ اَحْيَيْتَنى‏ تَحْتَ ظِلِّكَ، وَ هذا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ، شَعْبانُ الَّذى‏ حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ،

و گستردى بر من از عدل خويش و مرا در زير سايه‏ات زنده داشتى و اين ماه ‏پيمبرت و آقاى رسولانت ماه شعبان است كه اطراف آن را به رحمت و خوشنودى خود پوشاندى‏

الَّذى‏ كانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَالِه‏ وَسَلَّمَ، يَدْاَبُ فى‏ صِيامِهِ ‏وَ قِيامِهِ، فى‏ لَياليهِ وَ اَيَّامِهِ ، بُخُوعاً لَكَ فى‏ اِكْرامِهِ وَ اِعْظامِهِ، اِلى‏ مَحَلِ‏ حِمامِهِ،

آن ماهى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم كوشش بسيار داشت در روزه‏ و شب زنده‏داريش هم در شبها و هم در روزهايش بخاطر فروتنى در برابر تو در مورد گرامى داشتن و بزرگداشتنش هم‏چنان‏تا هنگام مرگش

اَللّهُمَّ فَاَعِنَّا عَلَى الْأِسْتِنانِ بِسُنَّتِهِ فيهِ، وَ نَيْلِ الشَّفاعَةِ لَدَيْهِ،

خدايا پس ما را كمك ده تا روش او را در اين ماه پيروى كنيم و به شفاعتى كه نزد او است برسيم

‏اَللّهُمَّ وَاجْعَلْهُ لى‏ شَفيعاً مُشَفَّعاً وَ طَريقاً اِلَيْكَ مَهيَعاً، وَاجْعَلْنى‏ لَهُ‏ مُتَّبِعاً،

خدايا قرار ده او را براى من شفيعى پذيرفته و راهى بسويت كه همواره باشد و مرا پيرو او گردان‏

حَتّى‏ اَلْقاكَ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَنّى‏ راضِياً، وَ عَنْ ذُنُوبى‏ غاضِياً، قَدْ اَوْجَبْتَ ‏لى‏ مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَالرِّضْوانَ، وَ اَنْزَلْتَنى‏ دارَ الْقَرارِ وَ مَحَلَّ الْأَخْيارِ،

تا به جايى كه در روز قيامت تو را در حالى ديدار كنم كه از من خوشنود باشى و گناهانم را ناديده‏گيرى و براى من واجب‏كرده‏ باشى از جانب خود رحمت و خوشنودى را و مرا در خانه هميشگى (بهشت جاويدان) و منزلگاه نيكان فرود آرى.


 

ثبت است بر جریده عالم دوام دزد!


ثبت است بر جریده عالم دوام دزد!

دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران!

عجب اسم پر مسمایی.

راستش این اسم برای کسانی که در این دانشکده زیست کردند اسمی ست بی مسما! بدون هیچ ابهت و جاذبه ای. مثل یک درخت بی فایده. (البته مراد استادان، مدرسان و دانشجویان و کارمندان نیستند!) اینجا بدون شک پر از ایراد هست و بوده اما چند چیز خوب داشت (یاد پل می افتم!) که یکی از آن چیزهای خوب امنیت بود. حال عرض می کنم چرا بود.

افراد حواس پرتی مثل نگارنده که خودشان را هم به سختی پیدا می کنند بعد از 6 سال زیست در اینجا تقریبا چیزی را گم نمی کنند! اگر هم جای بگذارند فردایش دفتر امور کلاسها، پیش دوست گرامی آقای غلامی.

خیلی راحت.

می توانستی کیف و لپ تاپ و... را بگذاری در کلاس 309 و بروی بوفه و 3 ساعت بعد بیایی.

این امنیت را کارمندان با سایقه نیز تایید می کنند. هفته پیش این قاعده در ذهن من به هم خورد. با ربودن کیف دوستی که ایشان هم 6 سالی اینجا زیست کرده.

شاید بگویید النادر کالمعدوم (هرچند اخبار می رسد که واحد را کثیر می کند) اما باز با تسامح و گذر از این وقتی به ساختار اداری رجوع می کنیم چه می بینیم؟ چه خوب! دوربین های مدار بسته!!!! فکر کنید! دزد یافت شد! می روی در آن اتاق مخوف و دزد را در حین سرقت می یابی!

انتظار داری فردایش کیف و مدارک و پول را بدهند و دزد را حداقل از این محیط بیرون کنند. اما انگار خبرهای دیگری هست! مسئولان می گویند با دزد صحبت کن و یک جوری با زبان نرمش کن! تازه می گویند فیلم در ایران مدرک نیست!

چند نکته از این داستان!

1. اولا که مگر این دانشکده صاحب ندارد؟!

2.  ثانیااگر فیلم مدرک نیست پس این دوربین ها را با هزینه نجومی برای چی نصب کردید؟ آیا تمام اداره ها و مراکز دوربین ها را بدون دلیل نصب می کنند؟ یا.... (بنگرید مورد پایین)

3. یا نصب می کنند که مچ دانشجو را بگیرند. وقتی یک دانشجو به زعم شما مرتکب اشتباهی شود زود حراستی می شود و التماس دعا!


* کارمند های قدیم الهیات بسسیاری رفته اند. به خصوص بخش خدماتی. الان قدر آنها را می دانیم. نا شکر بودیم.

** کیف هنوز پیدا نشده است! هرچند واقعا مهم نیست. مهم آن امنیتی بود که نیست.

*** اگر اینجا نقدی می نوسم برای علاقه به دانشگاه تهران و دانشگده الهیات است و جز از سر درد چیزی ننگاشته ام.

**** این بیت هم از شیخ اجل برای اهل نظر: اگر ز باغ رعیت خورد کند سیبی/ برآورند غلامان او درخت از بیخ!

***** یاد آن حکایت سعدی افتادم. حکایت آن پارسایی که نیم شب دزدی را خانه می بیند و در می یابد که دزد چیزی نیافته و مغبون راه بیرون رفتن را دارد پیش می گیرد. مرد پارسا گلیمی که بر آن خفته بود را در سر راه دزد می اندازد که آن دزد بی روزی نباشد. حواسم به فتوت و گذشت و جوانمردی هست اما...(رجوع کنید پایین)

****** اما واقعا دزد هم دزدهای قدیم. مادر بزرگم از مادرش نقل می کرد که دزدی به خانه ای رفت و اسباب را جمع کرد. کیسه ای پیدا کرد. برای آن که بفهمد که در آن چیست و ارزشش را دارد که بدزد یا نه (شب هم بود) انگشت بر آن زد و چشید. طعم نمک! نمک طعام بود. دزد با خود حدیث کرد که من "نمک گیر" اهل این خانه شدم و دزدی از ایشان خیانت است. افسوس...

درگذشت فرزند دکتر علمی

انا لله و انا الیه راجعون


درگذشت دوشیزه علمی دختر گرامی دکتر علمی، مدیر محترم گروه ادیان و عرفان دانشگاه تهران خبری بود که تمامی دانشجویان و استادان این گروه و چه بسا گروههای دیگر الهیات را متاثر کرد.

جدای ارادت این جانب به استاد علمی، امروز بر من ایمان این مرحومه مکررا اثبات شد. در این لحظات و این شب _که شب اول قبر نامش می نهند_ از صاحب این ماه عزیز خواستاریم که امشب را اولین شب آرامش این دوشیزه مومنه قرار دهد و صبری جمیل را به خانواده آن مرحومه عطا گرداند.

ضمنا مراسم ختم آن مرحومه در روز دوشنبه 1391/03/22 ساعت 18:30 الی 20 در مسجد نور میدان فاطمی برگزار می گردد.



+نفحـــاتــــــ


ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی!
برای سهولت بیشتر کار مخاطبان نفحـــاتـــ صفحه گوگول+ (+Google) ما نیز راه اندازی شد. حالا راحت تر می توانید ما را دنبال کنید!
با تشکر.
م.ا.محب علی

خاک باران خورده آغشته است با بوی تنت

خاک باران خورده آغشته است با بوی تنت
باد بوی آشنا می آورد از مدفنت
زنده ای در هر گیاه تازه ، کز خاکت دمد
کرچه می دانم که ذرّه ذرّه می پوسد ، تنت

عصر تلخی بود ، عصر آخرین دیدارمان
آخرین باری که دستم حلقه شد بر گردنت
مهربان بودی و آن ایمان دریایی هنوز
موج می زند ، در « خدا ، پشت و پناهت » گفتنت
          ***            
« آخرین دیدار » گفتم ؟ عذر می خواهم ، عزیز !
آخرین باری که دیدم ، غرق خون دیدم منت
با دهان نیم باز ، انگار می خواندی هنوز
خیره در آفاق خونین ، چشم باز روشنت
صبح بود اما هوا دلگیر و بغض آلود بود
آسمان گویی سیه پوشیده بود ، از مردنت
گل به سوگت جامه ی جان تا به دامان می درید
باد در مرگ تو می زارید و می زد شیونت
بی خزان است آن باغ سرخ در خاطرم
آن که از خون هـِشت ، گل رویاند در پیراهنت
با تمام سروهایت دیده ام در بوستان
با تمام ارغوان ها دیده ام در گلشنت
نیستی ، ــ بالا بلند ! اما چه خوش پیچیده است
در همه جنگل ، طنین نعره ی شور افکنت
زنده ای و سیل خونت می کـَند بیخ ستم
ای تو فرهادی دگر ، با تیشه ی بنیان کنت!
(حسین منزوی)